مطالب آموزنده فرانسه فارسی

داستان و مقالات آموزنده به زبان فارسی و فرانسه

مطالب آموزنده فرانسه فارسی

داستان و مقالات آموزنده به زبان فارسی و فرانسه

در این سایت ترجمه حکایت ها و مقالاتی راجع به سلامتی و ورزش و یا زبان از فرانسه و گاهی انگلیسی آورده می شود . در مواردی اصل متن نیز ارائه می شود تا دانشجویان بتوانند متونی را به صورت ترجمه مقابله ای داشته باشند.

طبقه بندی موضوعی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «un oiseau couleur du temps» ثبت شده است

 

 

 فانشون در خانه مادر بزرگ

 

   فانشون مثل شنل قر مزی، صبح زود به آنجا رفت،  به خانه مادربزرگش که در انتهای دهکده زندگی می کند. اما فانشون در جنگل فندق جمع نکرد ؛ او یکراست راه خودش را رفت و با گرگ هم برخورد نکرد.

او از دور، روی درگاه سنگی، مادر بزرگش را دید که لبخند می زند و بازوانش را برای درآغوش گرفتن او گشوده است.

فانشون از گذراندن یک روز در خانه مادر بزرگش لذت برد.

اما زما ن زود می گذرد ،  وقت آماده کردن ناهار رسید.

مادر بزرگ آتش را که کم شده بود دوباره با هیزم احیا می کند، سپس تخم مرغ ها را در ظرف سفالی سیاه رنگی می شکند. فانشون با لذت به املیت که با چربی طلایی می شود و آوازمی خواند، نگاه می کند. مادر بزرگش بهتر از هر کس بلد است که املیت با چربی درست کند و قصه تعریف کند.

فانشون روی نیمکت چوبی می نشیند، چانه اش در امتداد میز، املیتی را می خورد که از آن بخار بلند می شود وشربت سیبی می آشامد که برق می زند. با وجود این مادر بزرگ طبق عادت غذایش را ایستاده در کنار اجاق می خورد.

وقتی هر دو غذاخوردن را تمام کردند. فانشون گفت : « مادر بزرگ قصه  پرنده آبی را برایم تعریف کن.»

و مادر بزرگ برای فانشون تعریف کرد که ،به خواست یک پری بدجنس، چگونه یک شاهزاده خوب به پرنده  ای به رنگ آسمان تبدیل شد و گفت  وقتی شاهزاده خانم  به این تبدیل پی برد و هنگامیکه دوستش را زاری کنان از پنجره برجی که در آن زندانی شده بود ، دید  چه رنجی برد .    


                                                                             

Image result for Fanchon chez sa mère-grand




                                                   Fanchon chez sa mère-grand

   

   Fanchon s’en est allée de bon matin, comme le petit Chaperon rouge, chez sa mère-grand qui demeure tout au bout de village. Mais Fanchon n’a pas cueilli des noisettes dans le bois ; elle est allée tout droit son chemin et elle n’a pas rencontré le loup.

   Elle a vu de loin, sur le seuil de pierre, sa grand-mère qui li souriait et qui ouvrait deux bras, pour le recevoir.

   Fanchon se réjouit de passer une journée chez sa grand’ maman…

   Mais le temps passe et voici l’heure de préparer le dîner de midi.

   La mère-grand ranime le feu de bois qui sommeille ; puis elle casse les œufs dans la tuile noire. Fanchon regarde avec intérêt l’omelette au lard qui se dore et chante à la flamme. Sa grand’ maman sait mieux que personne faire des omelettes au lard et conter des histoires.

   Fanchon assise sur la bancelle, le menton à la hauteur de la table, mange l’omelette qui fume et boit le cidre qui pétille.  Cependant, la grand’mère prend par habitude son repas debout à l’angle du foyer.

   Quand elles ont fini de manger toutes deux : «  grand’mère, dit Fanchon, conte –moi l’oiseau bleu. »

   Et la grand-mère dit à Fanchon comment, par la volonté d’une méchante fée, un beau prince fut changé en un oiseau couleur du temps et la douleur que ressentit la princesse quand elle apprit ce changement et quand elle vit son ami voler tout sanglant  vers la fenêtre de la tour où elle était enfermée.

Anatole FRANCE
















۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۶ ، ۱۴:۳۵
شهلا دوستانی