مطالب آموزنده فرانسه فارسی

داستان و مقالات آموزنده به زبان فارسی و فرانسه

مطالب آموزنده فرانسه فارسی

داستان و مقالات آموزنده به زبان فارسی و فرانسه

در این سایت ترجمه حکایت ها و مقالاتی راجع به سلامتی و ورزش و یا زبان از فرانسه و گاهی انگلیسی آورده می شود . در مواردی اصل متن نیز ارائه می شود تا دانشجویان بتوانند متونی را به صورت ترجمه مقابله ای داشته باشند.

طبقه بندی موضوعی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «une surprise» ثبت شده است

                                  

 

روزی، وقتی از پیاده روی برمی گشتیم ، در محوطه ی بازی، متوجه گله های گوسفند و بز بدون چوپان  شدیم. دوسگ که پارس می کردند از آنها نگهبانی می کردند.

کمی دورتر،  خاکستر آتشی را میان دوسنگ بزرگ دروسط  کوره راه  دیدیم. آتش خاموش شده بود اما در کناری دوجفت کفش کوچک چوبی مثل آنهایی که بچه های محله می پوشند وجود داشت. بچه هاِ ِی ترسان از سر وصدا بدون آنکه فرصت کنند پاهای برهنه اشان را در کفش کنند، فرار کرده  و در خلنگزار پنهان شده بودند.     

به ذهنم رسیدآنها را شگفت زده کنم، این فکر به نظر دخترانم نیزجالب بود. شوهرم در هریک از چهار کفش پول گذاشت و دخترانم  مشتی نقل بادامی   که برای خوردن آورده بودند، به آن اضافه کردند . سپس گفتگو کنان  در باره شادی و حیرت چوپانهای کوچک، دوباره به راه افتادیم. وقتی دیگر صدایی شنیده  نشد آنها برگشتند که کفشهای چوبیشان را بپوشند.

احتمالا با پیدا کردن آن چیزها در کفشهای چوبی، چوپانان کوچک فکر  کردند که پریان از آنجا گذشته اند. اما پدر و مادرشان ابدا از این موضوع به اشتباه نیافتادند. و با محبتی که اغلب در روستا پیدا می شود ، سورپریزما را با غافلگیری دیگری  جواب دادند تا به ما نشان دهند که متوجه محبت ما شده اند.  

   فردای روز بعد، خدمتکار با باز کردن در خانه که به سمت حیاط بدون پرچین باز می شد، روی در گاه چهار سبد حصیری پر از فندق و نانهای روغنی یافت که به شکل کفش چوبی ساخته شده بودند.

   بچه هایی که هدیه شان را گذاشته بودند، فرارکردند و با این روش پیشکش ما را با هدیه پاسخ دادند.

   این طریقه محبت ما را به وجد آورد. 




                       Les sabots des petits bergers

 

   Un jour, comme nous revenions de la promenade, nous aperçûmes, dans une clairière, des troupeaux de brebis et de chèvres sans berger, sous la garde de deux chiens qui aboyaient contre nous.

   Un peu plus loin, nous vîmes les cendres d’un feu entre deux grosses pierres au milieu du sentier. Le feu était éteint, mais il y avait à côté deux paires de petits sabots de bois comme en portes les enfants du pays. Effrayés par le bruit des voix, les petits bergers s’étaient enfuis et cachés dans les bruyères, sans avoir le temps de chausser leurs pies nus.

   L’idée me vint de leur faire une surprise qui parut charmante à mes petites filles.  Mon mari plaça d’argent dans chacun des quatre sabots ; mes filles y ajoutèrent une poignée de dragées qu’elles avaient emportées pour leur gouter. Puis nous repartîmes en nous entretenant de la surprise et de la joie des petits bergers quand, n’entendant plus rien, ils reviendraient reprendre leurs sabots… 

   Les petits bergers, en retrouvant leurs sabots, crurent sans doute que des fées étaient passées par là. Mais leur père et leur mère ne s’y trompèrent point. Et, avec une délicatesse qu’on trouve souvent chez la campagne, ils nous rendirent surprise pour surprise afin de nous montrer qu’ils étaient sensibles à notre bonté.

   Le domestique, en ouvrant le lendemain la porte de la maison qui donne sur une cour sans clôture, trouva sur le seuil quatre paniers de jonc tout remplis de noisettes et de petits pains de beurre façonnés en forme de sabots.

   Les enfants qui avaient déposé là leur présent s’étaient sauvés en nous rendant offrande pour offrande.

   La délicatesse de ce procédé nous enchanta.

                                                                                                          D’après   Lamartine.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۶ ، ۱۷:۵۱
شهلا دوستانی