مطالب آموزنده فرانسه فارسی

داستان و مقالات آموزنده به زبان فارسی و فرانسه

مطالب آموزنده فرانسه فارسی

داستان و مقالات آموزنده به زبان فارسی و فرانسه

در این سایت ترجمه حکایت ها و مقالاتی راجع به سلامتی و ورزش و یا زبان از فرانسه و گاهی انگلیسی آورده می شود . در مواردی اصل متن نیز ارائه می شود تا دانشجویان بتوانند متونی را به صورت ترجمه مقابله ای داشته باشند.

طبقه بندی موضوعی

۷۳ مطلب با موضوع «سلامت» ثبت شده است

 


 

وقتی دمای درجه ی دماسنج  پایین می آید ابتلا به سرماخوردگی بسیار رایج می شود ، اما  این موضوع بسیار هم خطرناک نیست زیرا روشهایی برای اجتناب از آن وجود دارد.

بالاخره از راه رسید،  برگها شروع به ریزش کردند، ساعت هشت شب است، بدون بارانی خارج شدن خطرناک است بخصوص وقتی دما بسیار پایین آمده. خلاصه، پاییز نزدیک است و سیستم دفاعی بدن را با سپرهایی که بدن را از هر نوع میکروب درست و حسابی محافظت می کنند، فعال شده است.  ولی برای اجتناب از هر نوع سرماخوردگی باید تدابیر مناسبی اتخاذ نمود.

شکر بس است و به ماهی فروشی بروید

اول از همه بهتر است به مبارزه با قند بروید، از جمله، بدترین شکرها، آبنبات ها و آن شکرهایی که در محصولات صنعتی پنهان شده اند و یا تغییر شکل داده اند. این شکرها هستند که سیستم ایمنی بدن را ضعیف می کنند. چرا؟    دکتر اد  وره ناتورپاتی،[1] اینگونه توضیح می دهد:" زیرا  با زیاد خوردن شکر،تعداد سلولهای سفید زیادتر می شوند در نتیجه  سیستم ایمنی در مبارزه با حمله ویروسی عملکرد ضعیفتری پیدا می کند. و بایست بطور عملی بخصوص از خوردن نوشابه ها و شکلات ها خود داری کرد.

 

در عوض، بشدت توصیه می شود برای تقویت بدن از مواد معدنی استفاده کنید. و محصولات دریای برای اجرای این ماموریت بهترین گزینه هستند. ماهی ها و سخت پوستان را می توان به مقدار زیاد خورد. جلبلکها سرشار از مواد معدنی هستند. می توانید آن را مثلا در تارتار امتحان کنید. سوپ گزنه نیز خوب است، این برگ با موادمعدنی بسیارش برای سلامتی مفید است. این سوپ را که داروی مادر بزرگها ست ، هفته ای یکبار میل کنید.

زود بخوابید

این خواب است که سیستم ایمنی بدن را بازسازی می کند.

با پرندگان شب همدمی کردن برای سلامتی بد است. زود به رختخواب بروید زیرا برا ی  سرحال بودن خوب است.  دکتر اد وره توضیح می دهد که :" وقتی می خوابید ملاتونین بدن( هورمون خواب) بین ساعت 22 و 7 صبح راه می افتد، و همین باعث بازسازی سیستم ایمنی می شود." علاوه براین،با زود خوابیددن این امید وجود دارد که خوابی شیرین همچون زیبای خفته داشته باشید. توصیه می شود که هشت ساعت در شب بخوابید. و چنانچه برنامه دلخواه تلویزیون بیداری را طولانی کرد باید گفت اصلا خوب نیست، پس حداقل چراغها را خاموش کتید.

ورزش کنید

 ورزش خستگی می آورد ، این مطلب جدیدی نیست. با این وجود، کفش های ورزشی خود را بپوشید و راه بیافتید. بهترین نسخه: فعالیتهای مناسب قلب است ، مثل شنا، دویدن و یا بوکس.  این فعالیتها باعث استقامت بهتر می شود, مقاومت بدن را بالا می برد در نتیجه کمتر مغلوب میکروب های سرماخوردگی می شوید.فقط باید از تعرق زیاد در شب جلوگیری کرد زیرا   فرایند خواب را پیچیده می کند. هدف این نیست که در المپیک بعدی انتخاب شوید،45 دقیقه دو یا سه بار در هفته، خیلی مناسب است. اگر وقت ندارید، اصل اینست که هرچقدر می توانید حرکت داشته باشید. سعی کنید بطور مرتب حداقل یکبار در هفته ورزش کنید.

 

زیاد خود را نپوشانید

عادتهای بد، زندگی را سخت می کنند. مثل همین عادت،  تا هوا سرد می شود خود را در سه تا پولیورمی پیچانید. اولااین بهترین راه است تا عرق ریزان به سر کار بروید، دوما، در مقابل سرما  از خودتان زیادی محافظت کرده اید، کاری که باعث کردن بازی  بچه ها می شود. اگر آنها هرگز سرما نخورند یاد نمی گیرند که از خود محافطت کنند. بدن بطور طبیعی می داند چگونه از خود محافظت کند، بنابراین اجازه بدهیم که او با توجه به شرایط خود را مدیریت کند. این موضوع در مورد حرارت خانه هم صادق است دکتر الکساندر چوپارد می گوید:" اتاقها را نباید زیادگرم کرد ،با دمای 25 درجه پوشیدن یک ژیله وپرسه زدن هیچ معنایی ندارد. . دمای 19 درجه برای سالن و برای اتاق دمای 18 درجه ایدال است."


 از گیاهان بهره ببرید


اکیناسه{سرخارگل} سیستم ایمنی بدن را فعال می کند

آویشن یکی از گیاهان ضد عفونی کننده قوی است. این گیاه یکی از یاران قدرتمند ما در دوران سرماست. ولی زنان باردار و شیرده و نیز کسانی که به این نوع خانواده مثل نعنا  حساسیت دارند باید از آن اجتناب کنند. اما برای دیگران، این گیاه به صورت خشک شده  در فروشگاه های بیو یافت می شود. برای پیشگیری و درمان برای چند دقیقه آن را دم کنید. این نوشیدنی معجزه می کند. کار آخر؟ یک قاشق مربا خوری عسل بخورید تا  گلو را شیرین کنید و از درد های آن بکاهید. گیاه دیگری که در این فصل بکار گرفته می شود : اکیناسه یا سر خار گل است . دکتر الکساندر چوپارد توضیح می دهد:" این گیاه سیستم ایمنی بدن را فعال می کند، این گیاه بصورت تازه و جدا شده ونیز بصورت کپسول وجود دارد."

 

هوا را هر روز عوض کنید

طبق نظر دکتر الکساندر چوپارد درون محل زندگی ، حتی اگر هر هفته نظافت شود مانند بیرون آلوده است. اما نترسید. پاک کننده ها کار خود را  می کنند اما درون خانه مانند گلدان در بسته است. دکتر اینگونه توضیح می دهد:" ما  تمامی"ات و آشغال" ها مثل باکتری ها و ویروسها را از خارج با خود به خانه می آوریم. پس ضروری است هر روز به مدت ده دقیقه هوا را عوض کنیم. بنابر نظر اد  وره  بدن یک ماده آلوده را به عنوان ویروس و یا میکروب شناسایی می کند، بنابراین در باز کردن پنجره ها تردید به خود راه ندهید. الکساندر چوپارد اضافه می کند:" و بهتر است درمورد تعویض هوای محل کار خود هم فکری بکنید، زیرا انسان وقت زیادی را در آنجا می گذراند. به این ترتیب شما  می توانید از برابر ویروسها ی کوچکی که زندگی شما را خراب می کنند و باعث می شوند پول خود را صرف خرید دستمال کنید، جا خالی می دهید.



Six conseils pour éviter de tomber malade quand les températures chutent

Lucie Rousselle | Le 18 septembre 2017

 Comment éviter de succomber... au froid ?


Hériter du rhume saisonnier quand le thermomètre dégringole est un grand classique, mais pas une fatalité. Mode d’emploi pour l'éviter.


Ça y est, les feuilles commencent à tomber, il fait nuit à 20 heures, sortir sans parapluie devient périlleux et surtout les températures chutent. Bref, l’automne approche et met notre système immunitaire, le bouclier qui protège des microbes en tout genre, à rude épreuve. Alors pour éviter toute la panoplie du rhume, on anticipe en adoptant les bons réflexes.

 

 

Arrêter le sucre et aller chez le poissonnier

 

Il est d’abord important de partir en croisade contre le sucre. À savoir, le mauvais sucre, celui des bonbons ou encore celui qui se cache dans les plats industriels et transformés par exemple. C’est lui qui fait baisser le système immunitaire. Pourquoi ? «Parce que manger trop de sucre augmente la production de globules blancs, ce qui rend le système immunitaire moins opérationnel pour lutter contre une attaque virale», explique Aude Veret, naturopathe. En pratique, on évite les viennoiseries, les barres chocolatées et les sodas.

 

En revanche, faire le plein de minéraux est vivement conseillé pour doper son corps. Les produits de la mer sont les meilleurs agents pour remplir cette mission. Poissons ou crustacés, tout peut être dévoré sans  mines ion. «Les algues (wakamé, nori ou dulse) sont aussi très riches en minéraux, à tester en tartare par exemple», propose la naturopathe. La soupe d’orties est aussi au menu. Ce  mines feuille, excellent pour la santé Ce remède de grand-mère est à consommer une fois par semaine.

 

Se coucher tôt

 

C'est le sommeil qui régénère le système immunitaire

Jouer les oiseaux de nuit est mauvais pour la santé. Se mettre au lit de bonne heure est essentiel pour être en forme. «Quand on dort, la mélatonine du corps (hormone du sommeil) se met en route entre 22 heures et 7 heures du matin, et c’est elle qui régénère le système immunitaire», explique Aude Veret. Du coup, se coucher tôt est essentiel pour espérer avoir un sommeil réparateur digne de la Belle au bois dormant. L'idéal est de dormir huit heures par nuit. Et si le programme télé préféré joue les prolongations, tant pis. Extinction des feux quand même.

Faire du sport

 

Le sport fatigue, ce n’est pas un scoop. Alors, on enfile ses baskets et on s’y met. La meilleure prescription : les activités cardio, comme la natation, le running ou la boxe. Elles vont améliorer l'endurance, rendre le corps plus résistant et donc moins sujet aux petits rhumes. Il faut juste éviter de transpirer trop tard le soir, sinon trouver le sommeil peut s'avérer compliqué. Le but n’est pas d’être sélectionnée aux prochains J.O.. Quarante-cinq minutes de sport, deux à trois fois par semaine, c'est parfait. Si l'on manque de temps, le principal est de bouger le plus possible. Tentez toujours d'être régulière et de faire du sport au moins une fois par semaine.

Ne pas trop se couvrir

à s'emmitoufler dans trois pulls

Les mauvaises habitudes ont la vie dure. Comme celle qui consiste à s'emmitoufler dans trois pulls  dès qu'il fait froid. Premièrement, c’est le meilleur moyen d’arriver en sueur au bureau. Deuxièmement, à trop protéger son corps du froid, il joue l'enfant gâté. S’il n’a jamais froid, il n’apprend pas à se défendre. Il sait le faire naturellement, alors on le laisse gérer la situation. Idem pour la température d’une habitation. «Il ne faut pas surchauffer les pièces. Une température de 25 degrés pour déambuler en débardeur n’a aucun sens. Un thermomètre à 19 degrés pour le salon et à 18 degrés pour la chambre est l’idéal», explique Alexandra Chopard, docteure en pharmacie.

Jouer les herboristes

L'échinacée stimule les défenses immunitaires

Le thym fait partie des plantes au pouvoir assainissant. Il est un redoutable allié pendant les périodes de froid ; à éviter en revanche pour les femmes enceintes ou allaitantes. À écarter aussi pour les personnes allergiques aux plantes de la même famille que le thym, comme la menthe par exemple. Pour toutes les autres, cette herbe est trouvable en magasin bio, sous forme séchée. Dans un but préventif ou curatif, faire infuser pendant plusieurs minutes. Ce breuvage peut être miraculeux. La touche finale ? Une cuillère à café de miel pour apporter un goût sucré et soulager la gorge. Autre plante à adopter en cette saison : l'échinacée. «Elle stimule les défenses immunitaires, on la trouve sous forme d'EPS (extrait de plantes fraîches) ou sous forme de gélules, le tout en pharmacie», conseille Alexandra Chopard.

 

 

Aérer tous les jours

 

Selon Alexandra Chopard, l’intérieur des habitats est plus pollué que l’extérieur. Même si le ménage est fait toutes les semaines ? Pas de panique, les détergents fonctionnent, mais un appartement ou une maison sont des vases clos. «À la maison, on ramène toutes les "cochonneries" de l’extérieur, des bactéries et des virus», explique la docteure. Il est donc primordial d’aérer tous les jours au moins dix minutes. Selon Aude Veret, un polluant est perçu comme un virus ou un microbe par le corps, alors pas d’hésitation à ouvrir la fenêtre. «Il faut aussi bien penser à aérer son espace de travail car on y passe énormément de temps», ajoute Alexandra Chopard. De cette manière, vous esquiverez le petit virus qui empoisonne la vie et qui fait dépenser des fortunes en mouchoirs.



[1] Naturopathy نوعی پزشکی غیر متعارف است که هدف آن ایجاد تعادل در عملکرد بدن است به این  معنی که طبیعت بدن را با  رژیم غذایی، آروماتراپی، شیوه زندگی، فیتوتراپی، تکنیک های دستی، تمرینات و غیره.متعادل نگه می دارد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۹۶ ، ۱۸:۲۰
شهلا دوستانی

 

در این بخش به معرفی کتاب خوب " feeling good "اثر روانشناس و پژوهشگر "دکتر برنز" می پردازم .وترجمه ی گزیده ای از بخشهای آن را می اورم.  از نظر من، این کتاب بسیاری از تفکرات ما را که منجر به نوعی افسردگی می شود مورد مطالعه قرار داده و راهکارهایی برای اصلاح این تفکرات ارائه کرده. معتقدم اگر کسی در این رابطه بخواهد به خود کمک کند، این کتاب می تواند کمک خوبی برای او باشد. این کتاب ترجمه شده و در بازار موجود است.

 این گزیده ها، شما را از خواندن کتاب بی نیاز نمی کند و بیشتر مناسب کسانی است که علاقمندند با موضاعات کلی کتاب آشنا شوند. ترجمه این خلاصه از روی اصل کتاب انجام گرفته و از انگلیسی به فارسی است. شماره صفحات داده شده با شماره صفحات کتاب اصلی مطابقت دارد.  اصل کتاب را می توانید از طریق اینترنت دانلود کنید.feeling good-

 

  فردی که دچار افسردگی است عموما خود را با این صفات توصیف می کند: شکست خورده، معیوب، طرد شده و محروم .(ص53)

وقتی افسرده هستید همواره باور دارید که بی ارزشید. و هر چه افسرده تر باشید این حس شدیدتر خواهد بود.(ص53)

متاسفانه، وقتی شما افسرده اید ممکن است در باور به اینکه انسان نا کارآمدی هستید، تنها نباشد. در موارد بسیاری بر اینکه ناسازگارید یا شکست خورده اید و یا اینکه هیچ خوبی در وجودتان نیست آنقدر پافشاری می کنید که دوستان و خانواده و یا حتی روانکاو خود را وادار به پذیرفتن باورتان میکنید.(ص55)

در واقع شمار بسیاری از افراد افسرده کسانی هستند که دیگران آنها را بسیار دوست دارند. اما این موضوع وضع را اصلا بهبود نمی بخشد زیرا مورد علاقه بودن  و عزت نفس دو مقوله ای است که اغلب اشتباه گرفته می شود. و در آخر، فقط احساس خودتان در باره ارزشمند بودنتان  نشان می دهد در باره خود چه حسی دارید.  ممکن است با کم طاقتی بپرسید: خوب، حالا چگونه احساس مفید بودن داشته باشم." چگونه احساس ارزشمند بودن کنم؟حقیقت اینست، من احساس لعنتی ناکارآمدی می کنم، و بر این باورم که بخوبی دیگر مردمان نیستم. و باور نمی کنم که بتوانم کاری کنم که این حس فاسد تغییر کند و به همین دلیل است که من اساسا همین طور هستم". (ص57)

یکی از خصیصه های اصلی شناخت درمانی اینست که با سماجت حس بی ارزش بودن را از خودتان دورمی کنید.در جلساتی که من با بیمارانم داشتم آنها را به سمتی هدایت میکردم تا در تصور منفی  که از خودشان دارند، تحولی ایجاد شود. سوالی را بارها و بارها از آنها می پرسیدم:" آیا پافشاری شما بر اینکه لزوما  شکست خورده اید واقعا درسته؟"

اولین قدمی که باید برداشت بررسی دقیق  چیزی است که  در باره خود می گویید یعنی وقتی اصرار دارید که {بگویید} هیچ خوبی در شما نیست. دلایلی که برای دفاع از بی ازرشمند بودن خود می آورید اغلب بی معنی است.(57)

در عمل، مطالعات نشان داده ا ند، در موقع افسردگی، برخی از قابلیت های درست فکر کردن را ازدست می دهید؛ قادر نیستید دورنمای درستی از مسائل بدهید. اهمیت رویدادهای منفی زیاد می شود تا آنجایی که تمام واقعیت زندگی شما را پر می کند  - و نمی توانید به درستی بگویید اختلال در کجاست. همه چیز به نظرتان واقعی می رسد. توهم آن جهنمی که خلق کرده اید به باور عینی تبدیل می شود.

هر چه بیشتر افسرده می شوید بیشتر احساس بدبختی می کنید و افکارتان بیشتر نابهنجار می شود. و در گفتگو، وقتی ذهنی آرام دارید، نمی توانید تجربه ای از کم ارزشی خود و یا افسردگی بخاطر بیاورید.

افسردگی ما اغلب ناشی از اختلالات شناختی ماست . این اختلالات عبارتند از:

 

 

همه چیز یا هیچ چیز:

 این اختلال در مورد تمایل فرد به ارزیابی خود، با انتخابهای ممتاز است ، چهار چوب های سفید و سیاه. همه چیز یا هیچ چیز این اختلال اساس کمال گرایی را تشکیل می دهد و باعث می شود شما از اشتباه  و نقصان بترسید زیرا در این صورت خود را مثل یک بازنده کامل می بینید و احساس نقصان و بی ارزشی می کنید نام تکنیکی این اختلال شناختی " تفکر قطبی" است.

 

تعمیم افراطی:

فرد مطابق  میل خود نتیجه گیری می کند. {مثلا} اگر اتفاقی برای شما یکبار  بیافتاد تصور می کنید این اتفاق بارها و بارها مانند ماشین جک اسپاد  تکرار خواهد شد.  به عنوان مثال، فروشنده افسرده ای متوجه فضله ی پرنده ای روی پنجره ماشینش می شود و با خود فکر می کند" این درست مثل شانس من است ، پرنده ها همیشه روی شیشه من خرابکاری می کنند.!" وقتی از او  در باره این خاطره توضیح خواستم، او اذعان کرد که در طول بیست سال سفر جز آن یک مورد چیز دیگری را به خاطر نمی آورد. فردی که اختلال تعمیم افراطی دارد تقریبا به طور مرتب احساس می کند طرد شده است.

 

فیلتر ذهنی:

فرد جزئیات منفی را از هر موقعیتی جدا می سازد و فقط آن جزئیات را بسط می دهد. وبنابراین برداشت فرد از موضوعات فقط منفی می شود. مثلا، دانشجوی افسرده ای متوجه می شود که عده ای از دانشجویان بهترین دوست او را مسخره می کنند، عصبانی می شود و با خود فکر می کند :" این، نسل بشر است – بیرحم و بی احساس!" او این واقعیت را نادیده می گیرد که در چند ماه گذشته اگر نگوییم هیچ کس، فقط چندین نفر در مورد دوست او  بی احساس و بیرحم  بودند!

 

سلب صلاحیت از مثبت ها

یکی از جالبترین توهمات ذهنی تمایل مستمر برخی از افراد افسرده به تبدیل تجربیات خنثی و یا مثبت به منفی است. یکی از مثال های عادی آن :همه ی ما ممکن است خودمان را به این گونه پاسخگویی ها موظف کرده باشیم، به عنوان نمونه وقتی کسی از ظاهرما و یا کار ما تعریف می کند؛ در این هنگام اتوماتیک وار به خود می گوییم" اینها فقط لطف دارند" با یک تغییر سریع از این تعریفشان سلب صلاحیت می کنیم. سلب صلاحیت از تجربه های مثبت  یکی از مخربترین شکلهای اختلالات شناختی است.

 

استدلال احساسی:

 

{در این  نوع اختلال} احساس خود را نشانه ای از واقعیت می پندارید. و حجت شما اینست که :    حس می کنم آدم بیخودی هستم، پس بیخودم.این دلایل آدم را به جهت غلط می کشاند. زیرا احساسات بازتابش اقکار و باورها هستند.

 

استدلال احساسی تقریبا در تمام افسردگی ها نقش دارند. چون احساس می کنید همه چیز منفی است پس تصور می کنید واقعا هم همینطور است. و به نظرتان نمی رسد که باید درمورد درستی دریافتی که چنین حسی را برای شما پدید آورده  است، کند و کاوی کنید.

 

یکی از عوارض جانبی دلایل احساسی ، به تعویق انداختن است. " وقتی در مورد میز کارم فکر می کنم که تمیز کردنش غیر ممکن است ، از خودم بیزار می شوم." شش ماه بعد بالاخره  شما قدری به خودتان فشار می آورید و این کار را انجام می دهید. و به نظرتان می رسد انجام این کار بسیار لذت بخش بود و بهیچوجه سخت نبود.بود. در تمام این مدت شما خودتان را گول زده بودید زیرا عادت کرده اید که اجازه دهید ÷احساسات منفی اعمال شما را هدایت کنند.

 

عبارت های باید و نباید:

 

{در این نوع اختلال} شما می خواهید با گفتن "باید این کار را بکنم"، "باید انجامش دهم" به خودتان انگیزه دهید. این عبارات باعث فشار و رنجیدگی شما می شود. و در انتها نتیجه برعکس می دهد و موجب بی تفاوتی و بی انگیزگی می شود. وفتی که واقعیت رفتارشما کمتر از استاندارهایتان باشد، انزجار از خود، خجالت، و حس گناه ایجاد می شود. وفتی تمام کارهای مردم از انتظار شما کمتر است، که اغلب هم همینطور است، حس محق بودن   پیدا می کنید  و به مردم به چشم حقارت نگاه می کنید وآنوقت یا  انتظارات خود را تاحد واقعیت پایین می آورید و یا از مردم سرخورده و مایوس می شوید.

 

نتیجه گیری  فوری  :

فرد به سرعت نتیجه گیری منفی می کند در حالیکه  این برداشت منفی با توجه به و ضعیت و حقایق موجه نیست.

 

نتیجه گیری فوری شامل دو مورد است، "ذهن خوانی" و "پیشگویی غلط" .

 

ذهن خوانی :

 شما می پندارید مردم با تحقیر به شما نگاه می کنند و اینقدر به این موضوع معتقد هستید که به خودتان زحمت اثبات آن را نمی دهید. فرض کنید درخیابان دوستی از کنار شما رد می شود او آنقدر در افکارش غرق است که متوجه شما نمی شود و به شما سلام نمی کتد. احتمالا به غلط  از این حرکت  برداشت می کنید که "او مرا نادیده گرفت مطمئنا دیگر مرا دوست ندارد."

 

پیشگویی غلط:

شما با خود تصور می کنید اتفاق بدی در شرف افتادن است، و این پیشگویی را هر چند غیر واقعی است به عنوان واقعیت می پذیرید.

آیا هیچ وقت چنین نتیجه گیری فوری کرده اید : فرض کنید به دوستی تلفن می کنید و او در زمان معمول پاسخ تلفن شما را نمی دهد بعد شما با خود فکر می کنید دوستتان پیام را شما را گرفته اما اینقدر به شما را علاقه ندارد که تلفن شما را پاسخ دهد. اشتباه شما:" ذهن خوانی".  بعد حالتان بهتر می شود و تصمیم می گیرید زنگ نزنید و با خودتان حساب می کنید:" اگر من دوباره زنگ بزنم او فکر می کند من چقدر نفرت انگیزم، من فقط خودم را احمق جلوه می دهم." و با این پیشگویی های منفی( پیشگویی غلط) شما از دوستتان دوری می کنید و احساس تحقیر می کنید. سه هفته بعد متوجه می شوید دوستتان اصلا پیام شما را نگرفته است.

 

بزرگ نمایی:

بزرگ نمایی وقتی است که  به اشتباهات، ترسها و یا نقصانهایتان نگاه کنید ودر مورد اهمیت آنها غلو کنید.: "اوه خدای من، من اشتباه کردم.. چه وحشتناک ! چقدر بد!  این حرفها مثل آتشی همه گیر پخش می شوند! آبرویم رفت! این اختلال را "فاجعه سازی "هم می گویند. زیرا شما یک واقعه عادی منفی را به هیولاهای کابوس مانند تبدیل می کنید.

 

کوچک نمایی:

 

به نحو ناهمگونی همه چیز را کوچک می کنید تا تبدیل به ذره می شود( ویژگی های خوبتان یا نقصان همکارانتان) به آن ترفند دوربین {برعکس} هم می گویند.

 

وقتی د ر مورد توانایی ها خود فکر می کنید ممکن است اشتباه عمل کنید. یعنی از جهت برعکس دوربین به آن نگاه کنید به همین جهت همه چیز کوچک و کم اهمیت تر به نظر می رسد. اگر نقصان ها را بزرگ کنید و نکات مثبت را کوچک، شما مطمئنا در خود احساس تحقیر بوجود می آورید. ولی مشکل از شما نیست، بلکه لنزهای اشتباهی است که  زده اید.

 

 برچسب و انگ زدن به خود:

 

برچسب زدن  یعنی ازخود تصویری کاملا منفی بر اساس اشتباهاتان  بدهید. انگ زدن به خود شامل توصیف واقعه ای است با کلمات احساسی  بسیار منفی  و یا نادرست . فرض کنید ،موجودی خود را که  سرمایه گذاری  کرده اید عوض بالا رفتن سقوط  کند، در این وقت احتمالا  به جای اینکه بگویید" من اشتباه کردم"  می گویید "من بازنده ام"  .

 

زندگی پیچیده و همواره در حال تغییراست: جریانی از افکار، احساسات و اعمال که بیشتر به رودخانه شبیه است تا به یک مجسمه.  خود را با برچسب های منفی معرفی نکنید.

 و نیز وقتی شما به دیگران برچسب می زنید به طور اجتناب ناپذیری دشمنی ایجاد می کنید. 

 

شخصی سازی:

   این اختلال مادر تمام اشتباهات است! {در این اختلال} شما خود را مسئول اتفاق منفی می دانید، در حالیکه هیج اساسی بر این تفکر وجود ندارد.

 مثلا، وقتی مادری  یادداشتی از طرف معلم فرزندش دریافت می کند که در آن اشاره به خوب کار نکردن بچه شده؛ بلافاصله یا خود فکر می کند " من باید مادر بدی باشم، این نشان می دهد چقدر من بی صلاحیتم." شخصی کردن مسائل باعث ایجاد حس گناهی فلج کننده در شما می شود. و از این درماندگی و احساس وظیفه ای که شما را مجبور به حمل تمامی دنیا بر روی شانه ها یتان می کند رنج می برید. شما تاثیر را با کنترل اشتباه گرفته اید.

 

وقتی خود را کم ارزش میشمارید،  بیشتر دچار کدام اختلالات شناختی  شده اید ؟ وقت خوبی است که لیست اختلالات را که در بالا آورده شده را مروری بکنید و بر آنها تسلط پیدا کنید. بیشترین اختلال شناختی در هنگام بی ارزش شمردن خود: اعتقاد به "همه چیز یا هیچ چیز" است . اگر زندگی را در چنین دسته بندی شدید ی قرار دهید ممکن است به این باور برسید که کار تان یا عالی است و یا وحشتناک   چیز دیگری {در این مابین} وجود ندارد. یک موقع فروشنده ای به من گفت "نتیجه ی 95% یا بهتر برای فروش ماهیانه ی او قابل قبول است، 94 درصد و پایین تر از آن معادل شکست است.(ص 58)

{ممکن است بپرسید چگونه باید از این اختلالات خلاص شد من می خواهم خودم را از این اختلالات خلاص کنم،  اما کسی راهش را نشانم نمی دهد}

جای تعجب ندارد. شما سالها و سالها با عادت های غلط، اینگونه فکر و زندگی کرده اید، عاداتی که باعث پایین آمدن اعتماد به نفس در شما شده است.

پس برای برگردندان این حالت به تلاشی مستمر و مدام نیاز  دارید.آ یا کسی که لکنت زبان دارد، به صرف اینکه بر این حقیقت آگاه است  که کلمات را درست بیان نمی کند، لکنت زبانش خوب می شود   ؟ آیا بازی، تنیس باز خوب میشود  صرفا یه خاطر اینکه مربی اش به او می گوید "تو توپ را به تور می زنی".

خوب از آنجایی که "حس شدن" و "درک شدن" موضوعی- دو اساس استاندارد شورای روانشناسان- کمک چندانی نخواهد کرد، پس چه باید کرد؟ به عنوان یک شناخت درمانگر،برای شما سه هدف برای مبارزه با  این حس غلط "خود بی ارزش شمردن" ارائه می کنم :

تغییر سریع و قاطعانه در نحوه تفکرات، احساسات و رفتارها.  و این اهداف تنها و با برنامه و تلاش مستمر حاصل می شود . برنامه ای که روش ساده و معینی دارد که روزانه باید اجرا شود. اگر حاضرید تا زمان و تلاش منظمی برای این کار  بگذارید می توانید انتظار نتیجه ای متناسب با تلاشتان داشته باشید.

آیا حاضرید ؟ اگر این طور است، ما از ابتدا شروع می کنیم . شما باید در جهت بهبود تصوری که از خود دارید قدم مهمی بردارید.(ص61)

 

به خاطر بسپارید: هر گاه درخود  احساس افسردگی کردید تلاش کنید ارتباط این احساس را با افکار منفی پیشین و یا درحین افسردگی  بیابید. زیرا این افکار است که در واقع این حالت بد را در شما ایجاد کرده است. وقتی این افکار اصلاح شوند حالت شما نیز تغییر می کند.

 

 

متدهای  خاص برای بالا بردن اعتمادبنفس

1-    صحبت با منتقد درونی:

حس بی ارزشی با حرف های سرزنش آمیز درونی ایجاد می شود . عبارتهای که با آن ارزش خود را پایین می آوریم مثل: " در من هیچ چیز مثبت لعنتی پیدا نمی شود"، " من فضله ای بیشتر نیستم"، " من کمتر از دیگرانم" و چیزهایی شبیه اینها که حس ناامیدی و اعتماد بنفسی بیمار را ایجاد و تغذیه می کند. برای غلبه بر این عادت بد، طی سه قدم ضروری است:

a)        خودتان را آموزش دهید که متوجه این حر فهای درونی شوید و این افکارانتقادآمیز را همانطور که از ذهنتان می گذرد یادداشت کنید.

b)        بیندیشید که این افکار نشات گرفته از کدام اختلال شناختی است{ این اختلالات در بالا توضیح داده شده}

c)         با این افکار صحبت کنید تا ارزیابی از خود را بهتر کنید و به واقعیت نزدیک تر شوید.(ٌ62)

یکی از روشهای موثر برای اینکار تکنیک جدول سه ردیفه است.

فرض کنید شما ناگهان متوجه می شوید  برای جلسه ی مهمی دیر می رسید. قلبتان می گیرد و از ترس درهم می شوید. حالا از خودتان بپرسید: " الان چه افکاری از ذهنم می گذرد؟ چه به خودم می گویم؟ چرا این حرفها مرا ناراحت می کند؟" بعد اینرا در ردیف راست بنویسید.{تصویر 1}

ممکن است با خود فکر کنید مثلا؛" من هیچوقت کاری درست انجام نمی دهم" این افکار را در ردیف راست بنویسید و برای هر کدام شماره ای بگذارید. و یا با خود فکر کنید،" من در چشم همه کوچکم" ، "این نشان می دهد من یک بیشعورم" همانطور که این افکار به سرعت از ذهنتان عبور می کند آنها را یادداشت کنید. به چه دلیل؟ زیرا اینها دلایل واقعی  احساس اندوه شما هستند.  این عبارات همچون چاقو درون شما را می درد. مطمئنم منظور مرا درک می کنید برای آنکه آن را حس کرده اید.(ص62)

تصویر (1)

 

 

پاسخ های منطقی {به انتقاد از خود}           

اختلالات شناختی            

افکار نا خودآگاه

دفاع از خود               

  1. بی معنی است ، من بسیاری از کارها را درست انجام دادم.
  2. من همیشه تاخیر ندارم، این مسخره است ، به تمام قرارهایی که سر وقت رسیدی فکر کن، اگر من به قدر کافی  سر وقت نرسیدم روی این مسئله کار خواهم کرد و روشی را بکار می برم که بیشتر اوقات سر وقت برسم.
  3. ممکن کسی  بخاطر دیر آمدن من، دلسرد شده باشند، اما این آخر دنیا نیست. حتی ممکن است گاهی اوقات جلسه سر وقت تشکیل نشود.
  4. کافیه، من بیشعور نیستم.

 

  1. قبلا گفتم، من احمق هم نیستم . ممکن است وقتی دیر می رسم کمی نادان بنظر بیایم، اما این موضوع مرا تبدیل به آدم احمق نمی کند.هر کس ممکن است گاهی دیر برسد.

 

  1. تعمیم افراطی

 

  1. تعمیم افراطی

 

 

 

 

 

 

  1. ذهن خوانی

تعمیم افراطی

همه چیز یا هیچ چیز

پیش گویی غلط

  1. برچسب زدن {به خود}

 

  1. برچسب زدن

پیش گویی غلط

انتقاد از خود

  1. هیچ کاری را درست انجام نمی دهم

 

  1. همیشه دیر می رسم

 

 

 

 

 

 

  1. در نظر همه کوچکم

 

 

 

  1. این نشان می دهد چه آدم بیشعوری هستم

 

  1. از خودم یک احمق ساختم

 

 

 

 

قدم دوم چیست؟ وقتی 10 مورد اختلالات شناختی را خواندید برای این قدم آماده می شوید از 10 مورد اختلالات شناختی استفاده کنید و اگر می توانید اشتباه فکری خود را درهر فکر منفی ناخودآگاه ، شناسایی کنید. به عنوان نمونه: " من هرگز نمی توانم کاری را درست انجام دهم" نمونه ای از "تعمیم افراطی است". این را در ردیف وسط بنویسید. و  اختلال شناختی  دیگر افکار ناخود آگاه را نیز دقیقا مشخص کنید.( در شکل مشخص شده(

 

حالا شما برای قدم مهم تغییر و جانشین سازی آن افکار منفی  با افکاری  منطقی تر و رضایت بخش تر    آماده اید. آنها را در ردیف چپ بنویسید. تلاش نکنید با عبارتهای عقلانی  خود را شاد کنید  و یا چیزهایی بگویید که خود باورندارید. در عوض تلاش کنید حقیقت را تشخیص دهید. اگر آنچه را که در ردیف پاسخهای منطقی می نویسید قانع کننده و واقعی نباشد، کمترین کمکی نخواهد کرد.مطمئن  شوید پاسخی که به انتقاد ازخود می دهید، قانع کننده باشد. این پاسخ منطقی باید قابل عرضه در مقابل افکار ناخودآکاه غلط و غیر منطقی باشد.

مثلا در مقابل " من هیچ کاری را درست انجام نمی دهم " می توانید بنویسید:" فراموشش کن، بعضی از کارها را درست و برخی را اشتباه انجام می دهم، درست مثل بقیه مردم. من وقت قرارم را خراب کردم ولی لازم نیست بیش از اندازه موضوع را بزرگ کنم.

فرض کنیم شما نمی توانید پاسخی منطقی برای یک فکر منفی خاصی پیدا کنید در این موقع موضوع را فراموش کنید و بعدا دوباره به آن باز گردید. معمولا قادر خواهید شد که طرف دیگر سکه را هم ببینید. اگر  شما روزی یک ربع در مدت یک یا دو ماه کار کنید، این کار برایتان آسانتر و آسانتر خواهد شد. وقتی نمی توانید پاسخ مناسب به افکار منفی خود بدهید ترس به خود راه ندهید که از مردم بپرسید ،آنها به افکار ناراحت کننده خود چه پاسخی می دهند.

دقت کنید: در ردیف افکار منفی ناخودآگاه ، احساس خودتان را ننویسید. فقط افکاری را بنویسید که این احساس را ایجاد کرده است. به عنوان مثال فرضا متوجه می شوید چرخ ماشین پنچر است. ننویسید " حس می کنم بدرد نخورم" شما نمی توانید پاسخ منطقی به این حس بدهید . در حقیقت این جمله اینگونه است : من موجب حس بدرد نخوردن شدم. پس بجای آن در باره ی فکری که درهمان لحظه دیدن چرخ پنچر از دهنتان می گذرد را بنویسید. مثلا: " من خیلی احمقم، می بایست تایر نو را ماه پیش می خریدم"، یا "جهنم" این همان بخت خراب من است": حالا شما می توانید پاسخ های منطقی را  بدهید :" شاید بهتر بود ماه قبل تایر جدید می خریدم، ولی من احمق نیستم، هیچ کس نمی تواند آینده را با اطمینان پیشگویی کند". این روند، چرخ شما را پر باد نمی کند اما باعث می شود که مجبور نباشید آن را با پنچر کردن خودتان عوض کنید.

پس بهتر است، احساساتان، را درردیف شرح افکار منفی، توصیف نکنید ، ونیز بهتر است، براوردی از حستان قبل و بعد از پر کردن جدول سه ردیفه داشته باشید، این کار بسیار مفید خواهد بود. با این کار متوجه می شوید چقدر احساستان بهتر شده است . انجام اینکار بسیار ساده است: میزان ناراحتی خود را بین 0 تا 100 درصد بگیرید و مقدار آن را قبل و بعد از پر کردن جدول بنویسید . مثلا، در مثال قبل می توانستید بنویسید : به محض دیدن پنچری چرخ 80% سرخورده و عصبانی بودم و موقعی که جدول را تکمیل شد می توانستید بنویسید چقدر آرامتر شده اید، مثلا بین 40% یا حول و حوش این رقم . اگر میزان ناراحتی شما در پایان نوشتن کم شود معلوم می شود این جدول برای شما مفید بوده است.

فرضا شما فروشنده بیمه هستید و یک مشتری بالقوه به شما توهین می کند و بدون مقدمه تلفن را قطع کرد این رویداد را در قسمت "وضعیت" بنویسید، دقت کنید در قسمت "افکار ناخودآگاه " ننویسید  سپس احساس و افکار منفی مختل را در ردیف تعیین شده بنویسید. و در آخر با این افکار صحبت کنید و دلایل منطقی ارائه کنید .{مانند تصویر2} (ص 65)

وضعیت

 به طور خلاصه رویدادی را که احساس بدی در شما ایجا کرد را توضیح دهید

احساسات

  1. مشخص کردن: ناراحتی/ نگرانی/خشم و...
  2. درصد میزان احساس خاص1-100%

افکار ناخودآگاه

افکار ناخود آگاه منفی که هراه احساستان است بنویسید.

اختلالات شناختی

برای هر فکر نوع اختلال شناختی را مشخص کنید.

 

پاسخهای  منطقی

پاسخهای منطقی را به هر فکر منفی ناخودآگاه  خود بدهید

نتیجه

مشخص کنید احساس  خود را بعد از پر کردن جدول میزان و درصد

وقتی به  مشتری  بالقوه ای زنگ زدم تا در باره بیمه های جدید توضیح دهم گفت گمشو از روی خط من  و گوشی را قطع کرد.

خشم  99 %

ناراحتی  50 %

  1. من هیچوقت نمی توانم بیمه بفروشم .

 

  1. دوست دارم  این پست فطرت را خفه کنم

 

 

 

 

 

  1. باید بهش بد وبیراه می گفتم.
  2. تعمیم افراطی

 

 

  1. بزرگ گردن: برچسب زدن

 

 

 

 

 

  1. نتیجه گیری سریع: شخصی کردن
  2. من تاکنون مقدار زیادی بیمه فروخته ام.
  3. مثل کسی رفتار کرد که انگار سوزن تو بدنش فرو کردند، همه ما برخی مواقع همین کار را می کنیم. چرا بگذارم این نارحتم کند؟
  4. برخوردم با او مثل دیگر مشتریان جدیدم بود. پس چرا ناراحت بشوم.

 

خشم  50% ناراحتی 10%

 

بازخورد ذهنی

دومین روشی که می تواند بسیار مفید باشد وسیله ای ست که تعداد دفعاتی که افکار منفی از ذهن عبور می کند را نمایان می کند، و آن یک شمارش گر مچی است. شما می توانید آن را از لوازم ورزشی فروشی بخرید، ارزان است، ودر هر لحظه می توان دکمه آن را فشار داد. هر گاه فکر منفی از ذهنتان عبور کرد دکمه آن را فشار می دهید و شماره در صفحه نمایش تغییر می کند. به این ترتیب شما همواره نسبت به فکر منفی که از ذهن عبور می کند آگاهی پیدا می کنید. در انتهای روز ، تعداد دفعات را دفترچه ای  یادداشت کنید.

 

 

 

در ابتدا شاهد افزایش شماره ها می شوید؛ و این وضعیت تا چند روز ادامه می یابد و همینطور که این افکار انتقادی را تشخیص می دهید  بهتر و بهتر می شوید. خیلی زود در مدت یک هفته یا ده روز متوجه می شوید تعداد ثابت می شود و سپس شروع به کم شدن می کند. این نشان دهنده این است که افکار آزاردهنده کاهش یافته اند و شما بهتر شده اید. رسیدن به این وضعیت معمولا سه هفته طول می کشد.

 هنوز مشخص نیست  چرا چنین روش ساده ای  تا این حد خوب عمل میکند.  اما استفاده از نمایشگر اغلب کمک موثری در  نظارت بر خود  است. همانطور که یاد می گیرید خود را از این خطابه های ذهنی رها کنید، احساس بهتری پیدا خواهید کرد.

تاکید می کنم! شمارش گر مچی بهیچوجه جایگزین  یک ربع یادداشت روزانه ی افکار منفی و پاسخ به آنها، که در بالا توضیح داده شد، نمی تواند باشد. روش نوشتاری راه میانبر ندارد زیرا این روش ذات غیر منطقی بودن افکاری را که برای شما ناراحتی ایجاد کرده است را روشن می کند. هر موقع این روش را انجام دادید آنگاه می توانید  در زمانهای دیگر  شمارش گر مچی برای گیر انداختن جوانه  ادراکات ناهنجار بکار ببرید.(صص69-70)

 

 (خلاصه نکات گفته شده بالا)

وقتی افسرده  و ناراحتید احتمال دارد بخود بگویید، اساسا بی کفایت هستید و یا خیلی ساده"هیچ چیز خوبی" در شما نیست. متقاعد میشوید که جوهره  شما بد است و اساسا بی ارزشید. هر چه بیشتر به این افکار اعتقاد داشته باشید، واکنش احساسی ،نا امیدی و تنفر از خود را بیشتر حس می کنید. حتی ممکن است حس کنید بهتر است، بمیرید زیرا بطور غیر قابل تحملی ناراحت کننده و بی آبرو هستید. ممکن است غیر فعال و فلج شوید. و میلی نداشته باشید یا حتی بترسید در جریان زندگی شرکت کنید.(ص 78)

وقتی به واسطه  افکار ناهنجار دچار رفتار و احساسات منفی می شوید، اولین قدم اینست که دیگر بخود نگویید که بی ارزش هستید. بهر حال، تا موقعی که به طور قطعی پی نبرده اید که این عبارات غلط  و غیر واقعی هستند؛ ممکن است،  نتوانید این کار را انجام دهید. 

پس چگونه اینکارا را می توان انجام داد؟ باید این نکته را در نظر بگیرید که زندگی بشر فرایندی در حال گذر است و شامل تغییرات مدام بدنی و همچنین تغییرات فراوان و سریع فکری،احساسی و رفتاری است. بنابراین زندگی شما شامل جریان مدام  تجربیات است. شما یک چیز واحد  نیستید؛ به همین جهت  زدن یک برچسب به خود بشدت نادرست، محدود و کلی است . برچسب های انتزاعی هم مثل "بی ارزش" یا "حقیر" چیزی را نمی رساند و هیچ معنایی ندارد.

همچنین ممکن است بر این باور باشید که واخورده اید. دلیلتان چیست؟ ممکن است اینگونه استدلال کنید: "من احساس بی کفایتی می کنم، بنابراین، باید بی کفایت باشم والا چرا چنین احساس غیر قابل تحملی باید داشته باشم." اشتباه شما در استدلالات احساسی است.احساس و یا عبارات، راحتی یا ناراحتی تعیین کننده ارزش نیست،. "گندیده"، "بدبخت" و دیگر  اظهارات درونی ثابت نمی کند شما "گندیده" یا "شخصی بی ارزش"  هستید ؛ آن هم فقط به دلیل این که فکر می کنید اینگونه هستید، زیرا غالبا به دلیل اینکه تحت تاثیر حالت افسردگی هستید، افکار غیر منطقی و بی اساس نسبت به  خود پیدا می کنید. آیا وقتی اظهار می کنید که روحیه بالا و شادی دارید واقعا به این معناست که شما عالی هستید و ارزش خاصی دارید؛  یا  فقط نشانه ی اینست که حس خوبی دارید .(ص 79)

همانگونه که احساس، تعیین کننده ارزش شما نیست، افکار و رفتار شما هم تعیین کننده  نیستند. ممکن است  عده ای مثبت، خلاق و کارا باشند اما اکثزیت معمولی هستند. بقیه ممکن است "غیرمنطقی"،" مانع خود" ویا "ناسازگار" باشند. اینها اگر بخواهند و تلاش کنند قادر به تغییر هستند، اما این موضوع  به هیچ عنوان به این معنی نیست که درآنها هیچ گونه خوبی وجود ندارد. در این جهان چیزی به نام "انسان بدرد نخور" وجود ندارد.

ممکن است بپرسید:"اما چگونه می توان اعتماد بنفس پیدا کرد؟" جواب اینست: مجبور نیستی! مجبور نیستی کار ارزشمند خاصی بکنی تا شایسته داشتن اعتماد بنفس شوی؛ تمام کاری که باید انجام دهی اینست : انتقاد و حرفهای طعنه آمیز درونت را متوقف کنی . چرا؟ زیرا این صدای انتقاد آمیز درونی اشتباه است!  عبارات "توهین به خود" درونی نشات گرفته از افکار مختل و غیر منطقی است.  (ص79)

احساس بی ارزش بودن اساس حقیقی ندارد، این فقط دمل چرکینی است که اساس آن در بیماری افسردگی قرار دارد.

پس برداشتن  سه قدم اساسی را در این مواقع بخاطر بسپارید :

  1. افکار منفی و ناخودآگاه خود را مورد توجه قرار دهید و آنها را بنویسید. اجازه ندهید اینها در ذهنتان زمزمه کنند. آنها را روی کاغذ به دام بیاندازید.
  2. لیست ده اختلال شناختی را بخوانید{ در بالا آورده شده}. و خوب آنها را بشناسید تا بفهمید چگونه اینها افکار شما را از حالت تعادل خارج می کنند.
  3. افکار درست را جایگزین  افکار دروغین قبلی کنید که باعث تحقیر خود می شد. هر گاه این کار را انجام دهید رو به بهتر شدن می روید و اعتماد بنفس شما بیشتر می شود. و احساس بی ارزش بودن (و البته افسردگی) از بین خواهد رفت.(ٌص80)  
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۶ ، ۱۲:۴۴
شهلا دوستانی


آرامش یکی از اساسی ترین تجربه های بشری است. اگر ما آرامش نداشته باشیم قادر نخواهیم بود از تمامی آنچه که داریم لذت ببریم.

در واقع حتی قادر نخواهیم بود خوبیهای زندگی خود را درک کنیم، و به همین ترتیب آنچه را هم  داریم درک نمی کنیم.

اغلب به نظر می رسد، رویدادها مانع مسیر ما در جهت  آرامش درونی هستند: شغلی که به دست نمی آوریم، مرگ عزیزی، پایان یک ارتباط. اما اگر به همه ی اینها دقت کنیم، در آخر متوجه می شویم به خاطر تکرار تفکرات منفی است که روحمان از مسیر آرامش باز مانده است. به عبارتی دیگر، استدلالاتمان ما را اندوهگین می کند. و روحمان نه تنها در لحظه کنونی از آرامش دور می شود، بلکه  رویدادها را هم عادتا  به صورت منفی تفسیر و قضاوت می کنیم. به عنوان نمونه، همکاری ارتقا می گیرد. ندایی در سر ما می گوید که ما می بایست به جای او ارتقا می گرفتیم یا رئیس او را ترجیح داد... در حالیکه ما لیاقت بیشتری برای  این ارتقا داشتیم.

بگذارید رویدادها بگذرند...

 

ما عادت نداریم منتظر بمانیم،  دوست داریم به پیشواز مسائل برویم. .  این موضوع به سبب این است که عادت داریم تمامی آنچه را که در زندگی ما می گذرد کنترل کنیم  در حالیکه این توهمی بیش  نیست. اما چه جایگزینی وجود دارد؟ صبر، بگذار صبور باشیم . آرامش، خودش را در زمانهایی که به آرامی می گذرد نشان می دهد.

هنگامیکه اعتماد کردن به روحمان و زندگی مان را آغاز کنیم احساس آرامش خواهیم داشت.

برای افراد مذهبی، نمود این نوع آرامش در  "ایمان" است. برخی می گویند به خدا ایمان دارند، برخی می گویند آنها به نیروی برتر تکیه دارند، هر نامی را که این اشخاص انتخاب کنند، در واقع از اعتمادی سخن می گویند که قلبشان را در بر گرفته است.  داشتن آرامش درونی، به معنای شناخت معنای زندگی ،  قدرت بلند کردن نگاه به آسمان و فهم بهتر جهان است. این آرامشی است که با لحظه کنونی همخوانی دارد، و این، پذیرش تجربه کردن رویدادهاست  همانگونه که خودشان را نمایان کرده اند و همچنان نمایان می کنند.

 

پس ازگذر  این مرحله، ما از تمام چیزهایی که می آیند جلوتر خواهیم بود. و چون آرامش درونی داریم ، در همه جهات برنده خواهیم بود. وحتی  اگر به اوضاع مسلط نباشیم، اهمیت چندانی نخواهد داشت. اگر شغلمان را ازدست بدهیم، عزیزی را ازدست بدهیم  یا دیگریار و همسر نداشته باشیم ؛  مطمئنا  غمگین خواهیم بود{اما ناآرام نیستیم}. همه ی ما انسانیم. فقط، همواره آرامش و اعتماد را برای فردا می گذاریم. شاد باشیم برای آنچه که هستیم.

ثروت و رنگ پوست اهمیت بسیار کمی دارد، بیاموزید که با خودتان  و با دیگران در آرامش زندگی کنید.  به منافع دیگران احترام بگذارید، زیرا به شما کمک می کند تا با جهان بیرون در آرامش بسر ببرید. همانگونه که بعد از دیدن ابرها آرزومند خورشید هستیم.

" آرامش در نبود طوفان نیست، بلکه در آرام بودن در درون طوفان است."


La paix intérieure

 

La paix est l’une des expériences humaines les plus importantes. Si nous n’avons pas la paix, nous ne serons pas en mesure d’apprécier tout ce que nous avons. En fait, nous ne pouvons même pas être en mesure de reconnaître le bien dans notre vie,  puisque nous ne l’avons pas encore reconnu en nous-même.

Trop souvent, des événements semblent nous empêcher le chemin vers la paix intérieure. Un emploi que nous n’avons pas obtenu, un décès d’un proche survenu, une relation terminée?  Si nous observons le tout, en fin de compte, notre esprit nous retient du chemin qui mène vers la sérénité, à cause de nos pensées négatives qui se répètent. En d’autres termes, nos raisonnements nous rendent malheureux.

Non seulement notre esprit s’éloigne du calme et du moment présent, mais aussi juge et interprète un événement, habituellement négativement. Par exemple, prétendons qu’un collègue vient de recevoir une promotion. La voix dans notre tête dit que nous devrions obtenir la promotion à sa place ou que votre patron préfère cet individu…. bien que nous soyons le candidat le plus fort!

Laisser les choses arriver..

 

Nous avons trop tendance à provoquer les choses. Nous n’attendons pas qu’elles arrivent. Ce raisonnement vient du fait qu’on a l’habitude de vouloir contrôler tout ce qui se passe dans nos vies, alors que c’est une illusion!  Mais quelle est l’alternative ? Faisons preuve de patience. L’état de paix se manifeste avec le temps tranquillement.

Lorsque nous commençons à faire confiance à notre esprit et à notre vie, nous allons ressentir un apaisement.

 

Pour les religieux, ce genre de paix représente «la foi». Certains diront qu’ils ont foi en Dieu, certains diront qu’ils ont confiance en un pouvoir supérieur, mais quel que soit le nom choisi par ces individus, ils parlent de cette confiance qui envahit leur cœur. Avoir la paix intérieure, c’est de connaître le sens de sa vie, de pouvoir lever ses yeux au ciel et de comprendre bien des choses. C’est une sérénité qui s’aligne avec le moment présent et c’est l’acception de vivre les événements tels qu’ils se sont présentés et qu’ils se présenteront encore.

Après cela, nous serons en avance sur tout ce qui viendra. Nous gagnerons sur bien des tableaux, puisque notre paix intérieure sera déjà présente. Peu importe l’issue, nous surmonterons toutes les situations, que nous perdons notre emploi, que nous perdons un proche, que l’on ne soit plus en couple ; nous serons tristes c’est sûr. Nous sommes tout de même humains ! Seulement, nous serons toujours sereins et confiants pour le lendemain.

 

Soyons heureux pour ce que nous sommes..

 

Peu importe votre richesse ou votre couleur de peau, apprenez à vivre en paix avec vous-même et en paix avec les autres. Soyez réceptif à la bonté des autres pour vous aider à être en paix avec le monde extérieur. Comme quoi, nous serons toujours ravis de revoir le soleil, après avoir connu les nuages…

 

« Serenity is not freedom from the storm, but peace amid the storm. »

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۹۶ ، ۱۷:۵۱
شهلا دوستانی

 


هنگامیکه کودکی راه رفتن را یاد می گیرد، 50 بار به زمین می افتد. او هرگز به خود نمی گوید:" شاید برای انجام این کار ساخته نشدم"   


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۹۶ ، ۱۵:۰۹
شهلا دوستانی

 یوگا درمانگر چیست

 

یکی از استادان می گوید: یوگا به ما یاد می دهد چگونه از چیزی پرستاری کنیم  که قادربه  تحمل آن نیستیم. مطالعات علمی نشان می دهد یوگا مزایای درمانی بسیاری دارد.

دانیل،61 ساله، سالهاست که با دردهای مزمن مبارزه می کند، او می گوید: یوگا مرا درمان نکرد، اما به من یاد داد بدون اینکه این بیماری مرا از پا در بیاورد چگونه زندگی کنم. دکتر همیوپات مرا به این سو هدایت کرد تا یاد بگیرم چگونه دردهایم را کاهش دهم.من با هاتا یوگا آغاز کردم سپس برنامه های  یوگایی که بر اساس کنترل تنفس کار می کرد، به نام  سودشان کریا، را دنبال کردم. امروز، عملا و بطور عادی از درد کمتر رنج می برم.

 

در واقع، افرادی زیادی به یوگا روی می آورند،  آنها  نیز مانند  دانیل  با مشکلتای در مورد سلامتی خود روبرو هستند، مشکلاتی  که دکترهای آکادمیک نتوانستند جوابگو باشند. با این وجود، یوگا به تنهایی نمی تواند درمان کند. یوگا ،تمرین هزار ساله هندی، هنری است که جسم و روح را متعادل می کند و بینشان پیوند برقرار می کند.  ابزار اصلی او عبارتند از آسانا (پوزیشن)، پرانایاما (تمرینات تنفسی) و دایانا (مدیتیشن).

بهترین پیشگیری

یوگی ایوانگار نقش مهمی در محبوب کردن واشاعه یوگا درمانی دارد. ایده ی آن ساده است: با حفظ و برگرداندن تعادل،  ارگان های بدن قادر خواهند بود خود را تنظیم و ترمیم کنند. به همین دلیل است که یوگا به عنوان بهترین اقدام پیشگیرانه و ابزاری ارزشمند در درمان بسیاری از بیماری ها شهرت دا

طب سنتی هند از هزاران سال پیش یوگا را به طور عملی بکار می برد.  امروزه، بخصوص  از آنجایی که اثربخشی آن ثابت شده برخی از بیمارستان های غربی  از آن به عنوان درمان مکمل استفاده می کنند.

اوایل سال 2016 نشریه ی آلمانی آارزتبلات" International Aerzteblatt " نتیجه  تلفیق یوگا با دیگر درمان ها و تاثیرآن را در درمان اختلالات روانی را منتشر کرد.تعداد 2644 نتایج منتشرشده بین سالهای 1997 تا2014 بدقت مورد بررسی قرار گرفت. ونتیجه؟ به نسبت فقدان پرستاری ، یوگا بر اضطراب، افسردگی و مشکلات خواب تاثیر مثبت دارد. یوگا فراتر از یک فعالیت فیزیکی است ، اما درمان استاندار روان درمانی هم نیست.

 

یوگا بر اختلالات تمرکز فکری کودکان تاثیر مثبت دارد

 

 فرا تحلیلی انجام گرفته در سال  2014  نشان داد یوگا بر اختلالات تمرکزی کودکان نیز تاثیر مثبت دارد.علاوه بر این یوگا بر درد، کمر درد مزمن، برخی از مشکلات قلبی و نیز دیابت نوع 2 تاثیر دارد. یوگا می تواند بر عوارض آسم اثر داشته باشد و زندگی افراد آسمی را بهبود بخشد.تمام نویسندگا ن بر ویژگی های مثبت  آن تاکید دارند: ایمنی نسبتا کامل، نادر بودن منع موارد کاربرد( با توجه به آسیب شناسی از برخی تمرین ها باید اجتناب کرد)، آسان بودن تمرین برای فرد و کم بودن هزینه آن برای فرد و جامعه.

 

با وجود این پتانسیل ها، جامعه پزشکی فرانسه بسیار محتاطانه با یوگا برخورد می کند.  بی تردید این موضوع  در نزد هیپی هایی که معنویت را باورندارند می تواند ناشی از تصویر منسوخ و نادرست اعمال مذهبی به شمار برود. تنوع بسیار تکنیکها هم می تواند نوعی نقص برای یک کاربرد ساده بشمار رود. در واقع بیش از 21 نوع یوگا و تعداد بسیاری حالت و تمرین های تنفسی وجود دارد که ترکیب آنها به بی نهایت می رسد. اما خبر خوب برای کسانی که از آن برای درمان استفاده می کنند: بنابرتحقیق اخیر، مزایای یوگا بر اساس سبک انتخاب شده متفاوت نیست، علاوه بر این سمپوزیم سلامتی و یوگا امسال در فرانسه برگزار خواهد شد.





En quoi le yoga est-il une thérapie ?


«Le yoga enseigne à soigner ce que l’on ne peut endurer, et à endurer ce que l’on ne peut soigner» expliquait un de ses maîtres. Des études scientifiques confirment que le yoga a de nombreux atouts thérapeutiques.

Daniel L., 61 ans, qui se débat depuis des années avec de violentes douleurs inflammatoires chroniques, raconte: «Le yoga ne m’a pas guéri, mais il m’a permis de vivre sans être accablé par la maladie. C’est un médecin homéopathe qui m’a orienté vers un cours pour réduire et mieux appréhender la douleur. J’ai commencé par le Hatha Yoga puis j’ai enchaîné sur un yoga essentiellement basé sur des techniques de respiration contrôlée, le Sudarshan Kriya. Aujourd’hui, en pratiquant régulièrement, je souffre moins.»

De fait, comme Daniel, de nombreuses personnes viennent au yoga pour un problème de santé qui résiste à la médecine classique. Toutefois, le yoga n’est pas en soi une thérapeutique. Cette pratique millénaire indienne est un art bien plus total qui vise à réunir, équilibrer et apaiser le corps et l’esprit. Ses outils principaux sont les asanas (les postures), les pranayamas (les exercices respiratoires) et la dhyana (la méditation).


Une excellente prévention

 

La yoga-thérapie, vulgarisée essentiellement par le yogi Iyengar, en est une émanation. L’idée est simple: en maintenant ou en retrouvant l’équilibre, l’organisme est capable d’autorégulation et d’autoréparation. Voilà pourquoi le yoga a la réputation d’être une excellente pratique de prévention et un précieux adjuvant dans le traitement de nombreuses maladies.

 

Début 2016, la revue allemande Aerzteblatt International a publié une synthèse sur ses effets dans le traitement des troubles mentaux. 2 644 références publiées entre 1997 et 2014 ont été épluchées. Verdict? En comparaison à l’absence de soin, le yoga agit positivement sur l’anxiété, la dépression et les troubles du sommeil. Il surpasse une simple activité physique, mais pas un traitement psychothérapeutique standard.



 

Une autre méta-analyse réalisée en 2014 montre que le yoga agit sur les troubles de l’attention chez l’enfant. Le yoga est également efficace en traitement d’appoint pour les douleurs et lombalgies chroniques, certains problèmes cardiaques ou le diabète de type 2. Et il pourrait réduire les symptômes et améliorer la qualité de vie des asthmatiques. Tous les auteurs insistent sur ses atouts: innocuité quasi totale, rareté des contre-indications (il faut toutefois éviter certaines postures selon sa pathologie), pratique individuelle aisée, faible coût pour le patient et la collectivité.

Toutefois, malgré ce potentiel, le yoga reste discret dans le milieu médical en France. Sans doute souffre-t-il encore de l’image désuète et erronée de pratique religieuse pour hippies en mal de spiritualité. La grande diversité de techniques et de styles joue également en sa défaveur pour une mise en pratique rationalisée. Il existe en effet plus de vingt types de yoga avec une kyrielle de postures, d’exercices respiratoires et de méditation qui se combinent à l’infini. Bonne nouvelle pour les soignants qui s’y intéressent: selon une étude récente, les bienfaits du yoga ne diffèrent pas selon le style choisi. Par ailleurs, un symposium Yoga & Santé sera organisé à Paris dans le courant de l’année.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۹۶ ، ۰۹:۴۸
شهلا دوستانی

 

هدایت کردن با تکنیک "پا لای در[1]"

اساس " پا لای در" بسیار آسان است، و تصویری که بدست می دهد برای تداعی موضوع کافی است... تصور کنید فروشنده ای می خواهد منزل کسی برود، او دم در زنگ می زند، کسی لای در را به آرامی باز می کند،و تا متوجه فروشنده می شود، می خواهد در راببندد! اما فروشنده پایش را لای در سر می دهد، این کار مانع بستن در می شود. حاالا فروشنده شروع به چرب زبانی می کند.

تکنیک "پا لای در " باشیو ه ای بسیار معمولی، ابتدا پیشنهاد خرید  کالایی بسیار ارزان را می دهد، پیشنهادی که احتمالا پذیرفته می شود، به دنبال آن پیشنهاد خرید کالای گرانتر داده می شود. احتمال پذیرش  دومین پیشنهاد { با این روش} بیشتر است نسبت به  موقعی که مستقیم و "بدون زمینه سازی" پیشنهاد مطرح شود.این همان تاثیر پدیده ایجاد انگیزه است.

 

یک مثال خوب {استفاده از} این تکنیک همان "گروه سیگاری ها"ست. کافی است شما تصور کنید از گروهی سیگاری درخواست می کنید دو روز سیگار نکشند، سپس از آنها درخواست کنید یک هفته سیگار نکشند. آمار کسانی که پاسخ مثبت به این درخواست می دهند بیشتر از موقعی است که مستقیما از آنها بخواهید به مدت یک هفته سیگار نکشند {زیرا به این ترتیب} آنان احساس می کنند درگیر کاری شده اند. بسیار آسان ترخواهد بود با درخواست کوچک آغاز وسپس درخواست بزرگ را مطرح شود. تا اینکه بلافاصله درخواست سخت تر را مطرح شود.

تا حدودی تکنیک "پا لای در"  با محوریت خودش می تواند کار کند! مثلا، با تعیین هدف کوچک برای دستیابی به اهداف بزرگتر! اگر شما بخواهید به قله برسید، در ابتدا برای خودتان مرحله کوچکی تعیین می کنید سپس مرحله بعد و سپس مرحله بعد... و به آرامی بدون استرس پیش می روید. در حالیکه اگر ازابتدا بخواهید مستقیم به نوک برسید ، احتمال دارد نا امید شوید و یا حتی دست از تلاش بردارید.

 

تکنیک"پا لای در" چندین کاربرد دارد. مثال خوب آن روش کار گدایان است.  اگر کسی در خیابان یک سکه برای تلفن درخواست کند، کسی راغب به دادن آن نخواهد بود. ولی اگر برعکس او درخواستی ارزانتر بکند مثلا "ساعت چند است" هیچکس این درخواست را رد نمی کند. بنابراین کافی است این دو درخواست را بهم متصل کند: اول بپرسد ساعت چند است بعد در پی آن درخواست یک سکه کند. این تجربه مورد بررسی و آمارگیری قرار گرفته و در کتاب تبعیت مختارانه ثبت شده است – در مورد اول یعنی درخواست پول بدون پرسش اولیه – نتیجه 0% در مقابل 40% روشی که در آن خیلی ساده دو درخواست مطرح می شد ! { به نظر شما} این آمار توهم است! اما نه واقعا {این روش} کارایی دارد، چرا خودتان را از آن محروم می کنید؟ با خواستن یک درخواست کوچک، شما 40% شانس دارید که با درخواست بزرگترتان موافقت شود. وقتی مقدمتا درخواستی نمی کنید ، شما هیچ شانسی ندارید! شخصا خیلی سریع انتخابم را کردم...

 

با این وجود در برخی از موقعیتها ، تکنیک" پا لای در" همیشه موثر نیست، و ترجیحا روش مخالف آن را انتخاب کرد: تکنیکی که به آن"در تو دماغ"[2] گفته می شود. در تکنیک "در تو دماغ" برعکس اول درخواست گرانترابتدا مطرح می شود که احتمالا رد می شود، سپس درخواست کوچکتر مطرح می شود (همان درخواستی که ما به دنبال آن هستیم). مثلا، درخواست قرض گرفتن ماشینی برای یک هفته از یک دوست، درخواستی که رد می شود، در ادامه از او درخواست می کنیم که ماشین را فقط دو روز قرض دهد؛ او بسیار راغبتر است که درخواست دوم را بپذیرد... این روش، روش تاثیر تضاد و تقابل است.



[1]  شاید بتوان برای این اصطلاح ترجمه "جای پا از کردن " استفاده نمود هرچند که در بسیاری از موارد برابری نمی کنند.

در فارسی می توان گفت مرگ می دهد تا به تب راضی شود [2




Manipulation : la technique du « pied-dans-la-porte »


Le principe du « Pied-dans-la-porte » est très simple, et l’image est d’ailleurs suffisamment évocatrice… Imaginez un vendeur qui veut rentrer chez quelqu’un : il sonne à la porte, la personne entrouvre légèrement la porte, et au moment où elle voit le vendeur, elle veut refermer la porte ! Mais le vendeur vient simplement de glisser son pied, ce qui empêche la personne de refermer à clef. Et le vendeur peut alors commencer son baratin…

De façon plus générale, la technique du pied-dans-la-porte consiste à formuler une demande visiblement peu coûteuse qui sera vraisemblablement acceptée, suivie par une demande plus coûteuse. Évidemment, la seconde demande aura alors plus de chance d’être acceptée que si elle avait été placée directement et sans « préparation ». C’est un des effets du phénomène de l’engagement.

Un bon exemple de cette technique est celui du « groupe de fumeurs ». Il suffit d’imaginer un groupe de fumeurs à qui on demande d’arrêter de fumer deux jours, puis par la suite une semaine. Le taux de réponses positives pour la seconde proposition sera plus grande que si on avait directement demandé au groupe de ne plus fumer pendant une semaine. Ils se sentent engagés dans le processus. Il est plus facile de commencer petit, puis d’augmenter, que de placer tout de suite la barre trop haut…

D’une certaine, la technique du pied-dans-la-porte peut également marcher sur soi-même ! Par exemple, en se fixant de petits objectifs pour en atteindre de plus grands ! Si vous voulez atteindre un sommet, fixez-vous une première étape très modeste, puis une autre, puis une autre… Et progressez tranquillement sans stress. Tandis que si vous vous attaquez directement au sommet, vous risquez de vous décourager, et de ne même pas tenter…

Les applications de la technique du Pied-dans-la-porte sont multiples. Un autre bon exemple de cette forme de manipulation est celle du mendiant. Si quelqu’un demande une pièce de monnaie dans la rue afin de téléphoner, personne ne voudra la lui donner. Si par contre il demande quelque chose de « moins coûteux » tel que l’heure, tout le monde la lui donnera. Il suffit alors d’emboîter les deux : demander l’heure en premier, puis enchaîner en demander une pièce de monnaie. Cette expérience a été chiffrée, et rapportée dans le livre La soumission librement consentie : dans le premier cas – la demande la pièce sans question préalable – les résultats positifs étaient de 0% contre 40% par simple utilisation de cette double question ! Ces chiffres sont tout simplement hallucinants. Mais si ça marche, pourquoi vous en priver ? En faisant une petite demande, vous avez 40% de chance que la grosse demande suivante soit honorée. En ne faisant aucune demande préalable, vous n’avez…aucune chance ! Personnellement, le choix est vite fait…

Dans certaines situations cependant, la technique du « Pied-dans-la-porte » n’est pas toujours la plus adaptée, et il est préférable d’opter pour son opposée : la technique dite de la « Porte-au-nez ». La technique de la porte-au-nez consiste à l’inverse à faire demande très coûteuse, qui sera vraisemblablement refusée, suivi d’une demande moins coûteuse (celle que nous cherchons en réalité à atteindre). Par exemple, le fait de demander à emprunter une voiture une semaine à un ami – ce qu’il refuse – pour ensuite lui demander de l’emprunter deux jours ; il aura plus tendance à accepter la seconde proposition… C’est aussi ce que l’on nomme l’effet de contraste.


coacheloquence.com/manipulation-la-technique-du-pied-dans-la-


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۶ ، ۰۹:۱۴
شهلا دوستانی

تکنیک جدید  و "غیر عادی" برای مبارزه با استرس


1.     بنابر تحقیقات محققان آمریکایی،این تکنیک{جدید} بسیار آسان و موثر خواهد بود. این تحقیق جدید با همکاری روانشناسان دانشگاه ایالتی میشگان و داانشگاه میشگان (آمریکا) انجام گرفته است. این تحقیق شیوه جدید غلبه بر استرس و ناراحتی های روزمره را مشخص می کند.

2.     در این روش تنها کافی است فرد خود را به عنوان سوم شخص مفرد خطاب کند. محققان  اینگونه توضیح می دهند مثلا: " جان تصور کن که شما دارید قدم می زنید و تحت تاثیر رویدادی بسیار استرس آور واقع می شوید، ما دریافتیم برای آرام کردن احساساساتان بسیار موثر خواهد بود که از خود سوالاتی با ضمیر سوم شخص مفرد بپرسید:" چرا جان مضطرب است؟" و اینکار بسیار موثرتر از استفاده از ضمیر اول شخص است:" چرا من مضطربم؟"



 

Une nouvelle technique « insolite » pour lutter contre le stress

   Image result for ‫تکنیک جدید  و "غیر عادی" برای مبارزه با استرس‬‎

1.     D’après des chercheurs américains, cette technique toute simple serait efficace. Cette nouvelle étude a été menée conjointement par des psychologues de la Michigan State University et de la University ofMichigan (aux États-Unis). Il s’agissait de déterminer une nouvelle manière de vaincre le stress et l’énervement au quotidien.

2.     Il suffirait tout simplement de se parler à la troisième personne du singulier. Exemple :  « imaginons que vous vous prénommez John et que vous subissez un épisode de stress intense, expliquent les chercheurs.Pour apaiser vos émotions, nous avons découvert qu’il était plus efficace de vous poser des questions à la troisième personne du singulier (« Pourquoi John est-il stressé ») plutôt qu’à la première personne du singulier (« Pourquoi suis-je stressé ?»). »



Par: Adama SARR  |31 Juil, 2017 à 12:54 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مرداد ۹۶ ، ۰۸:۳۳
شهلا دوستانی




 

 چگونه جای نیش پشه را تسکین دهیم


 

ززززز. چه کسی این شبها با نیش پشه آشفته نشده؟ همه موافقیم که بهتره اصلا دچار پشه گزیدگی نشویم. برای دور کردن این موجود نامطلوب، باید شمعی از گیاه بوتار تهیه کنید. یا اینکه به بدن خود روغن اسطوخدوس بمالید. اما خیلی دیره! زیر اندازها در سایه، و آنها هم  منتظرند ما بخوابیم.( خلاصه اینکه، علی رغم گرمای خفه کننده تابستان) تا بتوانند ما را در عمق خواب بیدار کنند و بنگ! ما را با نیزه شان صید می کنند. به این ترتیب تمام شب را خراب کند. خودمان را می خارانیم، عصبانی می شویم، سعی می کنیم مجله ترویت ماگ بخوانیم، مجله مخصوص شکارچیان  خط اول، اما کارساز نیست.

 

مرهم تسکین دهنده در خانه ندارید، نترسید!  در کابینت یا... به دنبال سرکه ( سفید یا سرکه سیب)، عسل، بلغور جو دوسر، خمیر دندان و یا ریحان تسکین دهنده خارش بگردید. 


?Comment soulager les piqûres de moustiques 

zzzzzz. Qui n'a pas eu ses nuits troublées par des piqûres de moustiques? On est d'accord, le mieux est de ne pas se faire piquer du tout. Pour repousser ces indésirables, il fallait penser à vous munir d'une bougie à la citronnelle ou vous enduire le corps d'huile essentielle de lavande. Mais c'est trop tard! Tapis dans l'ombre, ils attendent qu'on s'endorme (enfin! malgré la chaleur étouffante de l'été) pour pouvoir nous réveiller en pleine phase de sommeil. Et bim, ils nous harponnent avec leur dard. Et là, c'est fichu pour le reste de la nuit. On se gratte, on s'enerve, on essaie de lire Truite Mag, le magazine pour les pêcheurs à la pointe. Mais même ça, ça ne fonctionne pas.

Pas de panique! Si vous n'avez pas de baume calmant chez vous, cherchez un peu dans vos placards... Le vinaigre (blanc ou de cidre), le citron, le miel, les flocons d'avoine, le dentifrice et le basilic calment les démangeaisons.

Figaro Par Mathilde Gaudéchoux , Sacha Benitah Mis à jour le 21/07/2017 à 21:43 Publié le 06/08/2016 à 07:00


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۹۶ ، ۰۸:۵۱
شهلا دوستانی


 ترجمه زیر یکی از مطالب هرمان کاک پو است. ایشان تاکنون 25 کتاب در مورد رهبری نوشته اند و کارگاه های زیادی در این رابطه برگزار کرده اند. از آنجایی که.مطلب قدری طولانی است ترجمه آن را در چند قسمت در این وبلاگ می آورم .  این بخش، قسمت سوم مطلب است. در بخش های گذشته در باره ی همدلی و شفقت  و توجه به فرصتها و نتایج جالب،   اجتناب از قربانی شدن و و رفع اتهام از مورد سوء ظن و  عادت به پذیرفتن مسئولیت صحبت کردیم امیدوارم ادامه ی بحث مورد توجه عزیزان قرار گیرد.



 

 

بازستانی منشاء تشدید احساسات

 

وقتی بر روی خصوصیات خوب فردی تمرکز می کنید، تمایل دارید او را دوست داشته باشید و در برابر او صبور باشید. و برعکس هر گاه بر روی خطاهای کسی تمرکز کنید، از او به سادگی بیزار می شوید و در برابر او بسیار بی طاقت می شوید. این مطلب به این معناست که مشکل نه ویژگی ها و نه خطاهای فرد است . مشکل در این است که شما بر روی چه چیز تمرکز می کنید. به خاطر دارید که {به این نتیجه رسیدیم} احساسات یک پاسخ هستند . پاسخی از جانب آنچه بر آن تمرکز می کنیم.

برای افزایش تسلط بر احساسات، خیلی واضح، باید  قادر به گرفتن این تصمیم باشیم که برای دیگران و موقعیتها، شرایطی فراهم نیاوریم تا منشاءاحساسات ما را در دست بگیرند.  چگونه؟  با انتخاب موضوعی که ذهن را به آن معطوف می کنیم.

بار قبل با خانمی که می خواست طلاق بگیرد کار می کردم. نقش من این نبود که بگویم طلاق گرفتن خوب است یا بد است. بر عکس، او نگران روبرو شدن با همسرش در دادگاه بود:" من خیلی عصبی می شوم وقتی با او روبرو می شوم." من به شوخی گفتم:" واوه، من نمی دانستم ایشان چنین قدرت مخربی روی شما دارد. چطور توانستید به او اینقدر قدرت بدهید که بتواند احساسات شما را کنترل کند؟ خیلی بدˏ. انگار که او دارد شما را راه می برد." و او به من گفت:"  اما من هدایت خودم را با کنترل احساساتم دوباره بدست خواهم گرفت."

 

می بینید؟ برخی از افراد می دانند چه چیز ما را ناراحت می کند و ما را عصبانی می کنندو قادر هستند که اینکار را به تناوب انجام دهند. چگونه توانستند تا اینجا برسند؟ دلیلش اینست که ما به سادگی آلت دست می شویم  و هنوز تصمیم نگرفته ایم که اجازه ندهیم، وقایع و رفتارهای دیگران احساسات ما را کنترل کند. وقتی دیگران بدانند قادرند احساسات ما را با رفتارشان کنترل کنند چه می کنند؟ از ما استفاده ی نادرست می کنند. بسیاری از رهبران به وسیله ی گروه خود راهبری می شوند زیرا این رهبران  هنگام عمل در موقعیت ها ( وتغییرات آن) به جای آنکه سکاندار احساسات خود باشند عصبانی می شوند.

 

استفاده از توصیفات و کلمات مثبت


یکی از سلاح های مرگباری که من شخصا برای قویتر و استوار  کردن تسلطم بر احساسات استفاده می کنم،  شوخیهای طعنه آمیز است.

به عنوان مثال تصور کنید، یکی از همکاران حرف واقعا بی ربطی بزند و طوری که بسیار ناراحت و متعجب شوم، من به او خواهم گفت:" اما نه راستی راستی، تو واقعا بی نظیری، همه چیزت  خیلی عالیه. این واقعا خیلی خوبه. مرسی، من واقعا خوشحالم. تو قابل تحسینی. حالا بنظر شما این موضوع را چگونه می توان حل وفصل کرد؟"

وقتی اینها را می گویم واقعا احساس خوبی دارم وحس می کنم اعتدال دارم. سپس بسرعت بدنبال روشهای حل وفصل موضوع می رویم. من می دانم برخی از افراد دوست دارند اینطوری جواب بدهند:" قابل قبول نیست، امکان پذیر نیست، این واقعا بی معنی نیست؟ آنها واقعا عصبانی شده اند و اگر این تنش همئبالا نرود در طول روز کنترل خودشان را از دست می دهند. بهتر نیست در هدایت کارهای روزانه و رهبری احساساتمان مدبر باشیم و ازخود بپرسیم چه چیز برای ما بهتر است؟

من به نوبه خودم ترجیح می دهم از بلا متشکر باشم و بر احساسم تسلط داشته باشم، متعادل باشم، و با آرامش به دنبال راه حل بگردم. پس میگویم :"همه چیز خیر است."



 

 

La récupération de la source d’activation de ses émotions


Lorsque vous vous concentrez sur les qualités d’une personne, vous avez tendance à l’aimer et à être patient avec elle. Par contre lorsque vous vous

Concentrez sur les défauts d’une autre personne, vous détestez facilement la personne et êtes très impatient avec elle. Ce qui veut dire que le problème n’est ni ses qualités ni ses défauts. Le problème, c’est ce sur quoi vous vous concentrez. Rappelez-vous que l’émotion est une réponse. Une réponse de la part de ceux sur quoi nous nous concentrons.

Pour développer la maitrise émotionnelle, il faut que nous puissions décider clairement de ne pas donner aux situations et aux autres le pouvoir du contrôle de la source de nos émotions. En quoi faisant ? En choisissant ce sur quoi nous allons nous concentrer.

La dernière fois je travaillais avec une dame qui voulait divorcer. Mon rôle n’est pas de lui dire si c’est bon de divorcer ou pas. Par contre, elle appréhendait la rencontre de son époux au tribunal. « Je serai trop énervée quand je vais voir sa tête ».  Pour ironiser, je lui dis : « Waouh, je ne savais pas qu’il avait un pouvoir aussi déstabilisant sur vous. Comment avez-vous pu lui donner autant le contrôle de vos émotions ? Mince. On dirait même qu’il vous manipule ». Elle me dit : « Je vais récupérer le pilotage de la tour de contrôle de mes émotions » Voyez-vous ? Certaines personnes savent ce qui nous irrite et nous énerve et sont capables de les alterner pour nous énerver. Pourquoi ils y arrivent ? Parce que nous sommes manipulables et n’avons pas décidé de ne pas laisser les évènements et les attitudes des autres contrôler nos émotions. Qu’est-ce que les autres font lorsqu’ils savent qu’ils peuvent contrôler nos émotions à travers leurs attitudes ? Ils nous mènent en bateau. Et beaucoup de leaders se font mener en bateau par leurs équipes parce qu’ils agissent en fonction des circonstances (et de leurs variations) au lieu de récupérer le pilotage de la tour de contrôle de leurs émotions.

 

L’utilisation de description et de mots positifs


L’autre arme fatale que moi j’utilise personnellement pour renforcer et assurer ma maîtrise émotionnelle, c’est l’ironie.

Imaginons par exemple qu’un collaborateur déconne vraiment et que je tombe des nues, je lui dirai : « Non mais franchement, tu es magnifique. C’est formidable tout ça. C’est vraiment formidable. Merci. Je suis tout heureux. Tu es adorable. Comment penses-tu qu’on peut régler cette affaire ? ».

 

Lorsque je dis cela je me sens vraiment bien et ZEN. Et rapidement, nous commençons à trouver les voies et moyens pour régler l’affaire. Je sais que certaines personnes préfèreraient dire : « C (est inadmissible. Ce n’est pas possible. C’est du n’importe quoi ça ? » et ils deviennent très irritables et perdent le contrôle de leur journée si leur tension ne monte pas drastiquement. Est-ce que ce n’est pas mieux d’être stratégique dans le pilotage de ses journées et la gestion de ses émotions et se demander ce qui nous fait plus du bien ?

Moi je préfère rendre grâce devant des catastrophes, conserver ma maitrise émotionnelle, avoir ma tête sur mes épaules, et chercher calmement la solution. Alors je dis : « Tout est grâce ».

 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۶ ، ۰۸:۴۸
شهلا دوستانی


9 روش برای رهبران تا بر احساسات خود غلبه کنند

(قسمت اول)


ترجمه زیر یکی از مطالب هرمان کاک پو است. ایشان تاکنون 25 کتاب در مورد رهبری نوشته اند و کارگاه های زیادی در این رابطه برگزار کرده اند. از آنجایی که مطلب طولانی است ترجمه آن را در چند قسمت در این وبلاگ می آورم . امیدوارم مورد استفاده عزیزان قرار گیرد.


 

غلبه بر احساسات یکی از بزرگترین چالش های ما رهبران قرن 21 است. چگونه می توان با آن در هر موقعیتی مقابله کرد و در هر حال منطقی بود و کنترل خود را از دست نداد.

افزایش توانایی مهم در کنترل احساسات مطمئنا آسانترین تمرین دنیا نیست.

اما آسانی وسیله ای بسیار نایاب در دنیای موجودات زنده است. رهبرانی که  در خود این وسیله ی نایاب را ایجاد کرده اند، می توانند به اثبات برسانند که بر احساسات خود تساط دارند. بلی، بهترین روش برای اندازه گیری کارایی یک رهبر،اندازه گیری این مسئله است که تا چه درجه می تواند احساسات خود را کنترل کند. باید بر آشوبهای درونی غلبه پیداا کند، باید بتواند خو را نگه دارد تا اعتبار خود را بعنوان رهبر حفظ کند. تکنیکهای که در پی گفته خواهد شد تکنیکهایی هستند که من اغلب بکار می برم و بیشترهوادارانی که برنامه های آموزشی من را را دنبال می کنند این تکنیکها را برای غلبه بر احساسات خود بکار می برند.  من در اینجا شما را از آن مطلع می کنم.


·        اولویت در " حس خوب داشتن" است

هدف از زندگی، شاد بودن ، احساس رضایت داشتن و و مفید بودن برای چیزی (در دنیا) است. افراد کمی هستند که بگویند غیر از این  هدف دیگری دارند. و چالش اینجاست، وقتی تحت فشار هستیم، ما توانایی تمرکز براداره و هدایت  موضوع مورد نظرمان را در واقع  از دست می دهیم.

شخصی که احسا س رضایت دارد، همواره بدنبال شیوه ای است تا بتواند احساساتش را کنترل کند. او برای داشتن احساس خوب نیازمند شیوه های عملی است که این موضوع را در اولویت قرار دهد.

به عنوان مثال، عموما ما فکر می کنیم ، این عمل عصبانی شدن وعصبانیت خود را روی کسی خالی کردن به ما آرامش می دهد. مسئله اینست، وقتی ما عصبانی هستیم، آن را در خود نگه می داریم و چندین ساعت قبل از اینکه فرصت داشته باشیم آن را روی مردم خالی کنیم می گذاریم چند روز ما را حسابی ناراحت کند. خبر بد اینکه ما همیشه موفق نمی شویم همه چیز را خالی کنیم.در این مدت ما به خودمان صدمه می زنیم و عذاب می دهیم. تنش ما بالا می رود والتهاب  نیروزا در بدن ما افزایش می یابد. و شب وقتی به خانه بر می گردیم تحلیل رفتیم و بکلی نابود شدیم و...

 

فکر نمی کنم که ما از اینکه مدام در رنج باشیم لذت ببریم. این وضعیت باعث بیماری های وحشتناکی می شود: سرطان، فشار خون، سکته، از دست دادن حافظه، تند خویی  و ...

مرا ببخشید، اما فقط افرادی از آزار خود لذت می برند این بیماریها را هم ایجاد می کنند. در آخر اینکه،  من متوجه شده ام به محض اینکه از کسی انتقاد می کنم یا برای کسی دسیسه می کنم عصبانی و ملتهب می شوم. این موضوع مرا آزار می دهد طوری که  اکنون ترجیح می دهم حس همدلی داشته باشم زیرا اینطوری بیش از اینکه خود را فرسوده کنم و باعث بیماریهای بدردنخور شوم، در زندگی حس خوب بودن، شادی  و مفید بودن برای دیگران پیدا می کنم.

 

·        همدلی و شفقت

این هم یک خبر خوب در رابطه با امکان افزایش تسلط بر خود و حس خوب داشتن:

وقتی ما به کسی اهمیت می دهیم، کسی راتشویق می کنیم،از کسی  تشکر می کنیم، به کسی ارزش می نهیم، مهربان هستیم و دیگرا ن را به حساب می آوریم حس خوبی به ما دست می دهد. در عوض هر وقت متهم می کنیم، انتقاد می کنیم، بی اعتبار می کنیم، تنبیه می کنیم یا دیگران را مسخره می کنیم، در خود احساس خیلی بدی داریم.

خوب برای حس خوب داشتن و غلبه بر احساسات چه باید کرد ؟ ارج نهادن، تشکر کردن، تشویق کردن، اهمیت دادن، همدلی داشتن، ارزش دادن.  آیا وقتی دیگران خربکاری می کنند اینکار را باز باید انجام دهیم  ؟ بله، تا وقتی که حس خوبی داریم و در حال افزایش غلبه بر احساسات هستیم انجام آن آسان است زیرا خوشایند بودن در نظر دیگران برای ما هم خوشایند است و نامطلوب بودن در نزد دیگران برای ما هم ناخوشایند است.

 

·        توجه به فرصتها و نتایج جالب

آخرین باری که من کارگاهی در باره ی رهبری و تسلط بر احساسات  برگزار کردم ، کسی به من گفت چیزهایی هستند که او نمی تواند تحمل کند. از او پرسیدم چه چیزی را نمی تواند تحمل کند. او گفت:

" من نمی توانم تحمل کنم که کاری بد انجام بگیرد، نمی توانم تحمل کنم که دیر سر کارشان حاضر شوند، نمی توانم تحمل کنم که به من احترام نگذارند یا نمی توانم تحمل کنم که ریاکار باشند."

از او پرسیدم آیا او اغلب عصبانی است. او پاسخ داد: "بله".

من  به او گفتم: خوب، این برای اینست که او اغلب بر آنچه درست انجام نمی گیرد، غیر قابل قبول است، غیر قابل تحمل است، ناسازگاراست، ناصحیح است ، ناممکن است ویا چیز باور نکردنی که اغلب بد است  تمرکز می کند.  پاسخ در احساس ست.  همان چیزی که مورد توجه ماست. هر چقدر شما به آنچه درست انجام نمی گیرد توجه کنید احساس بدی خواهید داشت؛ و اگر به چیزهایی که خوب پیش می رود توجه کنید احساس خوبی خواهید داشت.

آیا این به این معناست که باید از ایرادات چشم پوشی کنیم؟ خوب، اگر شما می توانید همراه با  تسلط بر احساسات خود بر ایرادات تمرکز کنید این کار را بکنید. اما گر می خواهید تسلط خود را بر احساسات قوی تر کنید، بر فرصتها و نتایج درخشان تمرکز کنید.اگر بر آنچه دوست دارید تمرکز کنید و به آن اهمیت دهید، شما تسلط بر احساس خود را حفظ کرده اید. اگر بر آنچه از آن بیزارید و ویا غیر قابل قبول تشخیص داده اید تمرکز کنید ، تسلط بر احساس خود را از دست می دهید.  


 

9 techniques de maitrise émotionnelle pour les leaders



La maîtrise émotionnelle est l’un des plus gros défis de nous les leaders du 21è siècle. Comment réussir à prendre de la hauteur face à n’importe quelle situation et toujours savoir garder la tête sur les épaules et ne jamais perdre le contrôle. Développer une excellente capacité de maîtrise émotionnelle n’est certainement pas l’exercice le plus FACILE au monde.

Mais FACILE est une denrée très rare sur la terre des vivants. Et des leaders qui savent faire preuve de maitrise émotionnelle constituent eux-aussi une denrée rare. Or, la meilleure façon de mesurer l’efficacité d’un leader, c’est de mesurer à quel point il sait faire preuve de maitrise émotionnelle. Il faut gagner ses batailles intérieures, savoir se contenir pour conserver sa crédibilité en tant que leader. Les techniques suivantes sont celles que j’utilise plus et que la plupart des clients qui suivent nos programmes de coaching utilisent pour développer la maîtrise émotionnelle. Je les partage avec vous ici.

La préférence pour le « se sentir bien dans sa peau»

Le but de la vie, c’est d’être heureux, se sentir bien dans sa peau et avoir le sentir d’être utile à quelque chose (au monde). Peu de gens disent avoir un autre but que celui-là. Le défi, c’est que lorsque nous sommes sous pression, nous perdons effectivement le contrôle du besoin de donner prééminence à cet objectif.

Une personne qui tient à se sentir bien dans sa peau trouvera toujours les moyens de garder le contrôle de ses émotions. Elle a besoin de faire preuve d’intelligence pratique pour opérer le choix préférentiel lui permettant de se sentir bien dans sa peau.

Par exemple, nous pensons en général que le fait de se mettre en colère et de la déverser sur une personne, va nous soulager. Le défi, c’est que lorsque nous sommes en colère, nous la maintenons en nous et la laissons nous brûler plusieurs jours, plusieurs heures avant d’avoir l’opportunité de la déverser sur des gens. La mauvaise nouvelle étant que nous n’arrivons pas toujours à tout déverser. Pendant ce temps nous nous faisons tellement du mal et nous rongeons. Notre tension monte et les brûlures s’accélèrent dans notre corps. Nous sommes ruinés et totalement extenués le soir quand nous rentrons chez nous. etc.

Je ne pense pas que nous prenons du plaisir à vivre ces douloureux instants. Les maladies que cela nous causent sont terribles : le cancer, la tension artérielle, les AVC, la perte de mémoire, l’irritabilité….

Pardonnez-moi, mais il n’y a que les gens qui prennent du plaisir à se faire du mal eux-mêmes qui se causent ces choses. Dernièrement, j’ai remarqué que j’ai des irritations et des picotements dès que je commence à critiquer et à aller en cabale contre quelqu’un. Cela me ronge tellement que je préfère maintenant être compatissant parce que je tiens vraiment à me sentir bien dans ma vie, être heureux et avoir le sentiment d’être utile aux autres plutôt que de me ronger et me causer de la maladie inutilement.

 

La compassion et l’empathie

Voici une bonne nouvelle au sujet de la possibilité de développer la maitrise de soi et se faire du bien à soi-même :

 

Lorsque nous apprécions, encourageons, remercierons, valorisons, sommes compatissants et donnons de la considération aux autres nous nous sentons bien. Par contre lorsque nous accusons, critiquons, dévalorisons, punissons, bafouons les autres nous nous sentons très mal dans notre peau.

Alors que faire pour se sentir bien dans sa peau et renforcer sa maitrise émotionnelle ? Apprécier, remercier, encourager, considérer, être compatissant, valoriser. Est-ce qu’il faut le faire même lorsque les autres foutent la merde ? Oui, c’est facile à faire lorsqu’on tient à se sentir bien dans sa peau et développer la maîtrise émotionnelle car C’est agréable d’être agréable avec les autres et c’est désagréable d’être désagréable avec les autres.

La concentration sur les opportunités et les résultats intéressants

La dernière fois que j’animais un atelier sur le leadership et la maîtrise émotionnelle, quelqu’un me disait qu’il y a des choses que lui ne supporte pas. Je lui ai demandé ce qu’il ne supporte pas. Il me répondit :

 

« Je ne supporte pas que le travail soit mal fait. Je ne supporte pas qu’on vienne en retard. Je ne supporte pas qu’on me manque de respect. Je ne supporte pas qu’on soit hypocrite ».

 

Je repris la parole pour lui demander s’il s’énerve souvent. Il me dit « OUI ».

Alors, j’ai enchainé pour lui dire que c’est parce qu’il se concentre souvent sur ce qui ne va pas, ce qui est inadmissible, intolérable, insupportable, injuste, impossible, incroyable qu’il a souvent mal. L’émotion est une réponse. La réponse de la part de ce à quoi nous prêtons attention. Si bien que lorsque vous prêtez attention à ce qui ne va pas, vous avez mal. Et si vous prêtez attention à ce qui va, vous vous sentez bien.

Est-ce que cela veut dire qu’il faut négliger ce qui ne va pas ? Si vous pouvez vous occuper de ce qui ne va pas, sans perdre votre maitrise émotionnelle, occupez-vous en. Si vous voulez renforcer votre maitrise émotionnelle, prêtez attention aux opportunités et aux résultats intéressants. Si vous faites attention à ce que vous aimez et appréciez, vous allez conserver votre maitrise émotionnelle. Si vous faites attention à ce que vous détestez et trouvez inacceptable, vous perdez la maîtrise émotionnelle.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ تیر ۹۶ ، ۱۰:۲۴
شهلا دوستانی