مطالب آموزنده فرانسه فارسی

داستان و مقالات آموزنده به زبان فارسی و فرانسه

مطالب آموزنده فرانسه فارسی

داستان و مقالات آموزنده به زبان فارسی و فرانسه

در این سایت ترجمه حکایت ها و مقالاتی راجع به سلامتی و ورزش و یا زبان از فرانسه و گاهی انگلیسی آورده می شود . در مواردی اصل متن نیز ارائه می شود تا دانشجویان بتوانند متونی را به صورت ترجمه مقابله ای داشته باشند.

طبقه بندی موضوعی

۱۷۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «lecture amusante» ثبت شده است

 

مفهوم آرامش

 

 روزی روزگاری پادشاهی بود که میخواست به کسیکه زیباترین نقاشی را در باره آرامش بکشد، جایزه بدهد.

چندین هنرمند نقاشی کشیدند. شاه به نقاشی ها نگاه کرد. اما از میان آنها فقط دوتا را پسندید و از میان این دو می بایست یکی را انتخاب می کرد.

اولی نقش  دریاچه ای آرام بود. دریاچه ای که انعکاس کوه های باشکوه در اطرافش دیده می شد و در بالا، آسمان آبی با چند تکه ابر سفید بود. هر .کس که به این تصویر نگاه می کرد فکر می کرد که این تصویری کامل، از آرامش است.

در تصویر دیگر هم کوه بود.منتها با شیبی تند و صخره ای و در ستیغ آن درختی دیده نمی شد. در بالا، آسمانی طوفانی همراه با صاعقه و  باران بود. در کنار کوه، آبشار بزرگی قرار داشت.در این تصویر هیچ  قرینه ای حاکی از آرامش نبود.

اما پس از آنکه شاه با دقت به جزئیات توجه کرد، پشت آبشار، بوته ای کوچک دید که از صخره ای در آمده بود. روی بوته پرنده ای مادر، لانه اش را ساخته بود. آنجا، در این جنجال آب، پرنده ی مادر با آرامش در لانه اش نشسته بود.

شاه دومین نقاشی را انتخاب کرد و گفت: آرامش به معنای محلی بی سرو صدا و بی مشکل نیست... آرامش به معنای آرامش قلب  در میان تمام این آشوبها است.



Le sens de la paix !

 

Il était une fois un roi qui voulait offrir un prix à l'artiste qui ferait la plus belle peinture de la paix...

Plusieurs artistes ont essayé. Le roi a regardé les peintures, mais il en aimait seulement deux et il avait à choisir entre ces deux peintures.

La première image était celle d'un lac calme. Le lac était un miroir parfait pour les montagnes majestueuses autour. Au-dessus il y avait un ciel bleu avec quelques nuages blancs. Tous ceux qui ont vu cette peinture ont pensé que c'était l'image parfaite de la paix.

L'autre peinture avait aussi des montagnes. Mais elles étaient abruptes, rocheuses et le sommet sans arbre. Au-dessus, il y avait un ciel orageux avec de la pluie et des éclairs. À côté de la montagne,il y avait une grosse chûte d'eau. Cela ne ressemblait en rien à la paix.

 

Mais après que le roi l'eut bien regardée en détail, il a vu derrière la chûte un petit buisson qui avait poussé sur le rocher. Dans le buisson, une maman oiseau avait bâti son nid. Là, au milieu de tout ce remous d'eau, était assise la maman oiseau sur son nid... en parfaite paix.

 

Le roi choisit la seconde, et expliqua : "La paix ne veut pas dire être à un endroit où il n'y a ni bruit, ni trouble. Non... La paix veut dire être au milieu de toutes ces choses perturbantes, mais être toujours au calme dans son coeur."


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۹۶ ، ۱۲:۳۲
شهلا دوستانی

Les étoiles de mer

 

6 heures du matin. Michel, 8 ans, longe la plage où sont venues s'échouer de nombreuses étoiles de mer. Minutieusement et à force de grands moulinets, il les rejette une à une à la mer. Un homme qui l'observe depuis un bon moment l'interroge :

- Que fais-tu Petit ?

- Les étoiles, Monsieur, elles vont mourir.

- Mais Petit, c'est inutile ! La plage fait des kilomètres et les étoiles, elles sont des milliers à être échouées !

Alors le petit Michel, regardant l'étoile qu'il s'apprête à lancer, répond doucement :

- Oui... Mais pour celle-ci, ça change tout.

 

Recueilli sur le site de La Gerbe, association humanitaire chrétienne

Contact : ZAC du Petit Parc


                                                                        

 ستاره های دریایی
 

 

ساعت شش صبح است ، مایکل که هشت سال دارد در امتداد ساحلی است که تعداد بیشماری ستاره دریایی در آن به گل نشسته اند. او با دقت بسیار وبه کمک قلابی آنها را یک به یک  دریا می اندازد. مردی که برای مدتی نظاره گر او بود پرسید:

چه می کنی؟

ستاره ها ، آقا، آنها دارند می میرند.

اما کوچولو، این کار بیفایده است، کیلومترها  ساحل است و هزاران ستاره دریایی به گل نشسته اند.

سپس مایکل کوچولو در حالی که  به ستاره دریایی که برای پرتاب آماده کرده بود، نگاه می کرد گفت:

بله... اما برای این یکی همه چیز تغییر می کند[1].


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ فروردين ۹۶ ، ۱۰:۳۲
شهلا دوستانی